گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.

دو کلاس دوازدهم انسانی ، هر کلاس با تعداد 38 نفر ، چالشی جدید برای من بود. میانگین نمرات سال قبل همان مدرسه را قبلا بررسی کرده بودم بسیار پایین از میانگین کشوری و استانی بود.

سالتحصیلی شروع نشده بود به فکر چاره بودم .این بار مهارتهای روش تدریس و دانش ریاضی من کافی نبود . تعداد کلاس بسیار مهم بود . باید می توانستم کلاس را کنترل کنم و همه را به آموزش ریاضی علاقمند کنم. نمی دانستم راه کارهای قبلیم موثر خواهد بود یا نه ؟

مدرسه ای متفاوت با دانش آموزانی جدید ، هیچ شناختی نسبت به مدرسه نداشتم . اما باید راهش را پیدا می کردم. اولین راه کار من قبل از رسیدن سالتحصیلی یادداشت کردن تاریخ تولد دانش آموزان با همکاری معاون اجرایی مدرسه بود. شاید موثر می شد باید امتحانش می کردم شاید یک کوچک تبریک تولد در کلاس درس موثر می شد . آن هم زمانی که چنین انتظاری از معلم خود نداشت می توانستم غافلگیر و خوشحالشون کنم.

مطمئن بودم اگر کار خود را به درستی انجام می دادم می توانستم کنترل کلاس را بدست بگیرم و برای آموزش ریاضیات هم جذبشون کنم.

تاریخ تولدها را در کنار اسامی دانش آموزان یادداشت کردم . هفته اول در یکی از کلاس ها دو تولد داشتم. قبل از هر اقدامی دوباره با معاون اجرایی مدرسه تاریخ تولدها را چک کردم که اشتباه نکرده باشم و وضعیت تحصیلی دانش آموز مورد نظر را تحقیق کردم. وضعیت یکی از دانش آموزان به نام ملیکا خیلی بدتر از آن بود که فکر می کردم. معاون با ناامیدی گفت: پیله ور فکر نمی کنم بتونی کاری بکنی!!!


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۱ توسط پیله ور

همیشه فکر می کنم کاش مدارس ما جوی داشتند که دانش آموزان به اجبار نمی آمدند بلکه برای آمدن به مدرسه لحظه شماری می کردند. کاش برای شنیدن صدای زنگ آخر و اتمام کلاسها لحظه به لحظه ساعت را نگاه نمی کردند ، از بودن در مدرسه لذت می بردند و با اشتیاق در کلاس ها حاضر می شدند .کاش لابه لای دروس ریاضیات ، فیزیک ، شیمی و زیست و تاریخ و... درسی به نام شادی وجود داشت...

شاید اواسط ترم اول بود دانش آموزی ویدئویی را در اینستاگرام برای من فرستاده بود که در آن معلم و دانش آموز باهم بازی می کنند،  یک ظرفی روی میز قرار داده اند و در فاصله یک یا یک و نیم متری ایستاده اند  هر کدام یک ماژیک یا خودکاری را در ظرف می اندازند و قبل از انداختن خودکار شرطی را بیان می کنند مثلا " این را می اندازم اگر در ظرف افتاد فلان کار را باید انجام دهی " در ویدئویی که برای من ارسال شده بود اکثر شرط ها مربوط به درس و مدرسه و کلاس بود.

از بازی خوشم آمد تصمیم گرفتم در فرصت مناسب این بازی را با دانش آموزان خودم انجام دهم . مدرسه فعلا به صورت حضوری و غیرحضوری اجرا می شود و زمان یک و نیم ساعته ما تبدیل به یک ساعت شده است. هیچ فرصتی در زنگ ریاضی وجود ندارد برای مباحث ریاضی کمبود وقت داریم چه برسد به بازی !  منتظر ماندم...

 


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ توسط پیله ور

بعد از یک ماه غیرحضوری شدن مدارس  با باز شدن مدارس غافلگیر شدم قبل از عید نوروز انتظار بازگشایی مدارس را نداشتم برای این هفته در همه کلاسهایم اعلام کرده بودم آزمون خواهم گرفت و کلی وقت برای ساخت آزمون های آنلاین گذاشته بودم حالا نصف دانش آموزان حضوری می آمدند و نصف دیگر به صورت آنلاین . همه معادلاتم به هم ریخته بود چاره ای نداشتم از نصف دانش آموزان به صورت حضوری و از نصف دیگر به  صورت آنلاین آزمون بگیرم خودم نیز می دانستم هیچ عدالتی در این وجود ندارد اما مجبور بودم ، هفته دیگر معلوم نبود حضوری خواهد بود یا نه برای همین هیچ چاره ای نداشتم.

در گروه کلاسی پیام خود را مبنی بر اینکه آزمون طبق قرار قبلی برگزار خواهد شد و نصف دانش آموزان حضوری و نصف دیگر به صورت آنلاین آزمون خواهند داد ، را گذاشتم. مدتی بعد وقتی گروه را چک کردم پیام اعتراض دانش آموزان مبنی بر اینکه این عادلانه نیست و...  گروه را پر کرده بود . هیچ راه حلی نداشتم بنابر این من نظر خود را تغییر ندادم.

ساعتی نگذشته بود که معاون مدرسه تماس گرفت و تماس و اعتراض دانش آموزان را اطلاع داد و خواست اگر می توانم از هر دو گروه یا حضوری یا از هر دو گروه آنلاین آزمون بگیرم وقتی شرایط موجود کلاس آنها را توضیح دادم قانع شد که امکانی برای هیچ کدام از آنها نیست .

همچنان فکرم مشغول بود به دنبال راه حل بودم می دانستم فردا با ورود من به کلاس اعتراض ها شروع خواهد شد. همه شرایط را یکبار از ذهن خود گذراندم هیچ تسلطی بر دانش آموزانی که در منزل  آزمون آنلاین می دادند نداشتم اما می توانستم شرایط آنها را برای دانش آموزان کلاس فراهم کنم تنها تفاوتی که این دو گروه داشتن این بود که عده ای مختار بودند به دفتر و کتاب خود مراجعه کنند اما دانش آموزانی که در کلاس آزمون می دادند این امکان را نداشتند.

 قبل از شروع آزمون به دانش آموزان گفتم برای اینکه عدالت بین هر دو گروه رعایت شود آنها نیز مختارند به دفتر یا کتاب خود مراجعه کنند . هیچ کدام از سوالات عین کتاب نبود پس دانش آموزی که خوب نخوانده حتی نمی توانست از کتاب خود به درستی استفاده کند.

می دانستم عده ای نخواهند خواست به کتاب مراجعه کنند . برای همین گفتم دانش آموزانی که به کتاب و دفتر خود مراجعه نکنند از بقیه متمایز باشند یک نمره کامل مثبت در دفتر نمره ثبت خواهم کرد. 

آزمون شروع شد . هیچ کس دفتر یا کتاب خود را باز نکرد.


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ توسط پیله ور

بعد از یک و نیم سال آموزش مجازی به خاطر ویروس کرونا در 15 آبان ماه 1400 مدارس به صورت نیمه حضوری شد ، به دلیل تراکم زیاد دانش آموزان ، مدرسه ما دانش آموزان را به گروه الف و ب تقسیم بندی کرد. که به ترتیب در روزهای زوج و فرد به مدرسه بیایند و هر هفته جایشان عوض می شد.

امسال دو کلاس یازدهم تجربی دارم که همه آنها درسخوان و مودب و رقابت در بین آنها تنگاتنگ است. این خصوصیات آنها را از همان دوران یک و نیم ماه تدریس مجازی به خوبی فهمده بودم رقابت آنها در پیشخوانی درس ها و گرفتن نمره مثبت ( در اول سال تحصیلی  مشخص کرده بودم  یکی از راه های گرفتن نمره مثبت پیشخوانی درس  بود )، خیلی بیشتر به چشم می خورد.

یک ماه بعد از باز شدن مدارس و تدریس های حضوری ، نوبت به  آزمون ماهانه آذرماه رسید، چون امکان حضور هر دو گروه در مدرسه وجو د نداشت قرار شد از هر دو گروه الف و ب به طور جداگانه آزمون بگیرم.

در کلاس یازدهم تجربی 1 ، گروه الف روز شنبه  و گروه ب روز یکشنبه امتحان داشتند.

روز موعود فرا رسید...


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰ توسط پیله ور

امسال روند جدیدی را در تدریس های آنلاین انتخاب کرده ام ، پارسال اولین تجربه من و سرشار از تجربه های نو و ناشی گری ها بود .امسال از تجربه سال قبل استفاده کردم تا عملکرد بهتری را داشته باشم .

اول : فکری برای ناکارآمدی شاد کردم .چطور؟ با طراحی سایت شخصی ناکارآمدی اپیلکیشن شاد را خنثی کردم . همه فیلم های آموزشی خود را در سایت خود قرار می دهم . این کار دو مزیت دارد .اول اینکه دانش آموزان امسالم  مشکلات دانلود فیلم و ... شاد را ندارند . دوم : این کار باعث خواهد شد در آینده ای دور مجموعه کاملی از تدریس هایم داشته باشم و شاید و فرصتی برای کسب و کار .

طراحی سایت خیلی سخت تر از آن بود که فکر می کردم هنوز بعد از گذشت یک ماه از تولد سایت هنوز آنچنان که باید ظاهر آن را نتوانستم درست کنم اما فعلا مطالب مورد نیاز دانش آموزان که در حال حاضر فیلم های آموزشی است ساماندهی کرده ام . تغییراتی زیادی لازمه سایتم است که به مرور زمان انجام خواهم داد. با اینکه ضبط فیلم ها ، تهیه فایل pdf آنها و... بارگذاری آن در سایت زمان زیادی را می برد و گاهی بسیار خسته ام می کند اما وقتی به نتیجه خوب آن فکر می کنم با قدرت ادامه می دهم.

دوم: طراحی دفترنمره دیجیتالی ، اثرات مثبت داشتن دفترنمره دیجیتالی در اول سال تحصیلی قابل مشاهد است . بازخورد تکالیف دانش آموزان را ثبت می کنم و هر جلسه دانش آموزان نمرات خود را می توانند مشاهد کنند. هر جلسه با ثبت هر نمره جدیدی نرم افزار نمره مستمر دانش آموز را محاسبه می کند همه چیز از اول واضح و آشکار است. نتیجه و روند پیشرفت یا پسرفت دانش آموز کاملا مشخص است.

سوم : به دانش آموزان گفته ام هرکسی در فیلم های آموزشی من ، اشتباهات مرا متذکر شود نمره مثبت در دفتر نمره دیجیتالی ثبت می کنم (دفتر نمره را طوری طراحی کرده ام  نمره مثبت مستقیما بر روی نمره مستمر تاثیر دارد) در کلاس های حضوری نیز برایم اتفاق می افتد که در محاسبات ساده اشتباه می کنم یا مثبت را منفی می گذارم یا بالعکس ، با تذکر دانش آموزان فورا اصلاح می کنم اما در ضبط فیلم ها این امکان وجود ندارد . با این شیوه هم دانش آموزان با دقت بیشتری فیلم ها را می بینند هم من دقت بیشتری خواهم کرد.


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ توسط پیله ور

نزدیک امتحانات نهایی است و چندین جلسه به حل سوالات نهایی و بارم بندی اختصاص دادم ، با ظرافت تمام از هر تیپ سوال نهایی انتخاب می کردم تا دانش آموزان با اقسام مختلف سوالات آشنایی داشته باشند و بدانند در چه سوالاتی از کتاب تمرکز بیشتری داشته باشند . با حل هر سوال، بارم بندی و اشتباهات متداول دانش آموزان هم یادآور می شدم ، مخصوصا اشتباهات متداول دانش آموزان در اوایل حل سوال که باعث می شد کل جواب اشتباه شود ،  تاکید بیشتری می کردم .

زنگ آخر بود  و خستگی جلسات پست سرهم و درد سرشانه راستم(ناشی از تدریس زیاد) بر من چیره شده بود سعی می کردم تند تند بنویسم و زودتر تمام کنم تا حدی بد خط هم شده بودم...در چندین مورد محاسبات ساده خودم اشتباه کردم و با تذکر دانش آموزان اصلاح کردم...فکر می کنم وقتی برای سومین بار اشتباه کردم ، دانش آموزی گفت : خانم من فکر می کنم خودتون در امتحان نهایی قبول نمی شید...😂😂😂😂


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ توسط پیله ور

این خاطره مربوط به کلاس یازدهم  ریاضی سال تحصیلی ۹۹-۹۸ دبیرستان شاهد می باشد. دیروز در پی گفتگو با یکی از دوستانم ‌ این خاطره را برایش تعریف کردم و کلی خندیدیم برای همین انگیزه پیدا کردم این خاطره را در وبلاگم ثبت کنم.

کلاس تاریخ است و تقریبا وقت آزاد کلاس ، شیوا که در ردیف جلو نشسته است گفت: خانوم ! عکس شما را نقاشی می کنم .
استقبال کردم و گفتم در اوایل خدمتم نیز یکی از دانش آموزان تصویر مرا با تمام جزییات لباسم ، کفشم و حتی طرز قرار گرفتن موهایم که معمولا کمی از مقنعه بیرون می زند ، کشیده بود ، در وبلاگم قرار دادم .همچنان در وبلاگ موجود است آن پست برایم یادآور آن دانش آموز و لحظات دلنشین آن زمان است.
شیوا مشغول کشیدن بود دو نفر کناریش هم تمرکزش به نقاشی که داشت می کشید جلب شد و به مرور با خنده های ریز و شیطنت آمیز همراه شد.ورق نقاشی شده در بین سه چهار نفر ردیف اول جابجا شد و هرکسی چیزی روی کاغذ می کشید ظاهراً نقاشی را تکمیل می کرد و می خندیدند،خنده و تکاپوی آنها باعث شد کل کلاس متوجه نقاشی کشیده شده باشند و هرکسی دوست داشت نقاشی را ببیند، بین دانش آموزان دست به دست شد و هرکسی که می دید با تعجب خنده بلندی سر می داد در حالیکه زیر چشمی نگاهی به من می انداخت، سعی می کرد خنده خود را از من پنهان کند ولی ظاهراً غافلگیر شده بود خنده چنان ناگهانی و بدون انتظار به سراغش آمده بود که فرصتی برای پنهان کردن نبود .کسی نبود که نقاشی را ببیند و نخندد.
.

 


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ توسط پیله ور

خاطره ای که پارسال و امسال داشتم و در پست های قبلی تحت عنوان  " قدرت ذهن در دو تجربه متفاوت من " نوشتم. فروردین امسال به مجله رشد معلم فرستادم در صفحات 59 تا 61 شماره 8 مجله اردیبهشت ماه چاپ شد.

قهرمانان این تجربه ام  دانش آموزان خوب و دوست داشتنی دوازدهم انسانی و دوازدهم ریاضی دبیرستان دوره دوم شاهد ناحیه دو اردبیل هستند.

دانلود مجله رشد معلم ، شماره 8 ، اردیبهشت 99


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ توسط پیله ور

 پارسال به مدرسه شاهد دعوت شدم کلاسها و دروسی که باید تدریس می کردم مشخص شد.قبل از شروع مدارس ، تابستان همان سال طبق معمول وقتی با همکاران در مورد مدرسه و کتابهایی که باید تدریس می کردیم ،کلاسهایی که باید می رفتیم ، حرف می زدیم ، اکثریت تاکید می کردند که کلاس یازدهم ریاضی روکنسل کنم . بنا به گفته همکاران کلاسی ضعیف و شلوغ با رفتارهای نابهنجار بودند که اکثرا همکاران در آن کلاس تجربیات تلخی داشتند و اتفاقهای مختلفی باعث درگیری بین معلمان و دانش آموزان و در نتیجه درگیری معلم با مدیر شده بود.

در حین اینکه درگیری و اختلاف و جزییات رفتار دانش آموزان را برای من شرح می دادند تا قانعم کنند که دروس آن کلاس را کنسل کنم، من در ذهن خود مشتاق تر می شدم که حتما به کلاس آنها بروم ،فکر می کردم که حتما دانش آموزان آن کلاس را دوست خواهم داشت ، مطمئنا با تک تک دانش آموزانش دوست خواهم شد ، هر کلاسی قلق خاص خود را دارد پس من می توانم راه حلش را پیدا کنم با وجود شلوغ و ضعیف بودنشان علاوه بر اینکه با آنها دوست خواهم شد آنها را به درس ریاضی علاقمند خواهم کرد.

اول مهر در دفتر مدرسه آماده رفتن به کلاسها می شدیم ، معاون بنا بر وظیفه خود اطلاعاتی از کلاسها به معلمان تازه وارد گوشزد می کرد که به من هم در مورد همان کلاس هشدار و پیشنهاداتی داد که مواظب باشم از همان جلسه اول حواسم جمع باشد چون باعث مشکلاتی در سال قبل شده اند. 

نمی دانم چرا هر چقدر در مورد آن کلاس می گفتند تاثیری در ذهن من نداشت و دقیقا برعکس آن در ذهن من تداعی می شد مطمئن بودم که همه آنها اشتباه می کنند مصمم بودم به همه کارکنان و همکاران نشان دهم که همه دانش آموزان آن کلاس مودب و درسخوان و دوست داشتنی هستند ! و هیچ مشکلی در آن کلاس نخواهم داشت.

وارد کلاس شدم جلسه اول طبق معمول همه جلسات اول به معرفی خودم و دانش آموزان و کمی درس حسابان سپری شد . من هیچ رفتار غیرمعمولی از آنها ندیدم همچنانکه فکر می کردم همه آنها دوست داشتنی و مودب بودند... دانش آموزانی با علایق و آرزوهای متفاوت و مصمم بودند با گذشت زمان همچنانکه من با آنها راحت بودم آنها هم با من راحت بودند ، به مرور زمان اعتماد دو طرفه به وجود آمد.می توانستم گاهی مطالبی غیر از ریاضی لابه لای دروس ریاضی با آنها در میان بگذارم .انتقال برخی واقعیت های زندگی و تجربیات خودم و گاهی حق و حقوق خودشان و شاید مطالبی انگیزشی برای آینده شان باعث نزدیکی و علاقه بیشتر من به آنها شد. طوری که بهترین کلاس من در آن سال شد .

ذهن مثبت من باعث شد فقط دانش آموزان علاقمند به ریاضی و فعال کلاس که همیشه نمرات بالاتری را کسب می کنند دوست نداشته باشم بلکه  دانش آموزی که به زور والدینش در رشته ریاضی درس می خواند و هیچ علاقه ای به خواندن دروس ریاضی ندارد دوست بدارم ، حتی دانش آموزی که فقط به رشته هنر فکر می کند و یا دانش آموزی که قصد دارد در آینده آرایشگر باشد و  هیچ هدفی در رشته ریاضی ندارند ، حتی دانش آموزی که هیچ دفتری برای حسابان و هندسه خود ندارد و همیشه به زور و با سلیقه تمام جوابها را در کتاب خود می گنجاند ، دانش آموزی که خجالت می کشد در حین تدریس من اشکالات خود را بپرسد و همیشه ساکت است ، دانش آموزی که ذهن ریاضی قوی دارد ولی مسایل جانبی زندگی و شاید نداشتن انگیزه کافی حواسش سر کلاس نیست و مشغله ذهنی دیگری دارد و...همه و همه آنها راباتمام اهداف متفاوتشان دوست دارم .

امسال هم با تاکید خودم تدریس دروسشان را پذیرفتم چون از کلاسشان لذت می برم و و همیشه  انرژی مثبتی از آنها دریافت می کنم.

در عوض این تجربه ، امسال تجربه متفاوتدی داشتم .

 


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ توسط پیله ور
هر سالی که می گذرد از دانش آموزی یک رفتار ویژه ای می آموزم و تجربه ای بر تجربه ام  افزوده می شود . فرد فرد دانش آموزان ویژگیهای دارد که متفاوت از دیگران است این ویژگی خاص باعث می شود که هیچ کدام از سالهای تدریسم مشابه سالهای قبل نباشد.   اتفاقی که امروز برایم افتاد برام حیرت آور بود دانش آموزی با این همه فهم و درک بالا مرا حیرت زده کرد و باعث شد دقایقی در افکار خود غرق شوم و رفتار خودم را در سالهای قبل مرور کنم!

قرار بود دانش آموزان کلاس خودم را برای برنامه ای در کانون ببرم و کلاس هندسه آنها در کانون برگزار می شد، از طرفی برای یکی از دبیران مشکلی پیش آمده بود و...مجموع اتفاقات باعث شد زنگ اول به جای همکارم به کلاسش بروم و آزمون فیزیک بگیرم.کلاسی که من معلمشان نبودم ، وقتی وارد کلاس شدم همه صندلی ها برای امتحان چیده شده بود و حال و هوای امتحان در کلاس حاکم بود،با ورود من همه دانش آموزان  با چهره های متعجب و ذهنی پر از سوال یکباره خشکشان زد ...برایشان توضیح دادم که موقتا به جای دبیر فیزیک آمده ام.

ورقه ها پخش شد و همه در سکوت مشغول نوشتن شدند.این کلاس هم مستثنی از کلاسهای دیگر نبود کسانی بودند که سعی در تقلب بودند.طبق روال خودم اول به صورت عمومی تذکر لازم را دادم، تذکر عمومی کافی نبود دو سه نفری که به تذکرات من بی توجه بودن به صورت اشاره تذکر دادم (به طوری که دیگران متوجه نشوند)با این کار  از سرخجالت و با چهره ای که مملو از ببخشید و تکرار نمی کنم سرشان را پایین انداختند.

ولی  بودند انگشت شماری که هنوز نتونسته بودم برایشان تذکر یواشکی بدم در این افکار بودم که دانش آموزی با ورقه خود به پای تخته آمد و در کنار من ایستاد و ورقه را طوری جلوی صورت من و خودش گرفت که هیچ کدام از دانش آموزان نتوانند ببینند و در حالی که با مداد چیزی نامعلوم را در ورقه نشان می داد ( که مثلا سوالی از ورقه امتحانی از من می پرسد) خیلی آروم گفت :خانم میشه جای منو عوض کنی...!!! و فوری رفت و نشست ، مشغول نوشتن شد.

من دقایقی مات و مبهوت ماندم چه رفتار پسندیده ای ! هرکس جای او بود با صدای بلند از من می خواست که به دوست پشت سرش تذکر بدهم چون با تقلب خواستن از او باعث حواس پرتی اش می شود و اجازه نمی دهد تمرکز کند این بارها در کلاس برایم اتفاق افتاده است و باعث درگیری هردو نفرشان شده است ، در حین جلسه امتحان  هر کدام از خود دفاع می کند یکی انکار می کند که تقلب می خواسته و دیگری تایید می کند. خواسته و ناخواسته کلاس آرامش خود را از دست می دهد و  معلم مجبور به داوری می شود که کاری سخت و دشوار است.

ولی این دانش آموز با این کار، دوست خود را هرچند اشتباه از او بود خراب نکرد و هیچ کدام از دانش آموزان کلاس متوجه نشدندکه او به دوست خود معترض است و آرامشی که  در حین امتحان حاکم بود بهم نخورد.با این کار او، من هم باید بدون اینکه جو کلاس را متشنج کنم جایش را عوض می کردم،در گوش  نفر جلوی گفتم که بی زحمت جایش را با کسی که نشانش دادم عوض کند. خیلی آرام جایشان را عوض کردند.

مشتاق بودم اسم دانش آموز را بدانم و در دفتر مدرسه برای همکاران تعریف کنم.در حین گرفتن ورقه ها اسمش رو فهمیدم وقتی در دفتر مدرسه با ذوق جریان رو تعریف می کردم متوجه شدم که همان دانش آموز دختر یکی از همکاران مدرسه است.

احسنت به همکاری که چنین فرزندی را تربیت کرده بود!

چقدر خوب است در کنار درسهایی که فرزندان خود را ملزم می کنیم نمره 20 بگیرد ، ارزشهای انسانی و رفتار خوب را آموزش دهیم.


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۷ توسط پیله ور
امسال توفیق اجباری یافتم تا در برنامه (fast ( families and schools together فعالیت کنم.در مرحله اول که دعوت به همکاری کردند فکر کردم  مانند یکی از چندین برنامه های کلیشه ای و غیر مفیدی است که در مقطع ابتدایی اجرا می شود ، بنابر این از حضور در برنامه امتناع کردم ولی با اصرار کارشناس مربوطه در اداره در جلسه توجیهی شرکت کردم .بعد از توضیحات و توجیه برنامه باعث علاقمندی عمیق تر من به این برنامه گشت به طوری که حالا عزم جدی داشتم تا برنامه را به نحو احسن اجرا کنم . برنامه ای که گاهی در ذهن خود برای بیرون آمدن از آموزش های کلیشه ای امروزی و هرچه مفید بودن مدارس در ذهن خود تصور می کردم .برنامه ای که بسیاری از ارزشهای زندگی رو به دانش آموزان یاد می داد .در این برنامه شاهد صحنه های بسیار جذاب و شیرین از کودکان بودیم که در نوع خود بی نظیر بود.

در اصل fast یک برنامه نبود بلکه یک فرآیند بود.به عبارت دیگر fast فرآیندی از توانمند سازی والدین ، آموزش به خانواده ها ، و از بین بردن کلیشه های منفی است.

                                

برنامه شامل 8 جلسه و هر جلسه شامل 12 الی 13 فعالیت بود(ساخت پرچم،صرف غذا ،سلام مخصوص ،شعرخوانی ،ترسیم ،کارت های عواطف ،گفتوی دو جانبه ،گروه متشکل از والدین ،زمان کودکان ،بازی مخصوص ،قرعه کشی ، فعالیت باران) و دانش آموز به همراه پدر و مادر خود در برنامه حضور پیدا می کرد تمام فعالیت های طراحی شده به دنبال تقویت روابط خانوادگی و ایجاد یک رابطه صمیمی بین اعضای خانواده بود.

fast فرصتهایی برای والدین فراهم می کند تا مدتی را صرف بازی انفرادی با کودک خود نمایند.

fast فرصتی برای والدین فراهم می کند که با یکدیگر آشنا شده و تجارب یکدیگر را بشنوند.

fast فرصتی را برای والدین فراهم می کند تا دقایقی را با کودک خود نقاشی کند.

هر قسمت از برنامه برای توجیه و توضیح والدین با صدای بلند و به صورت عمومی گفته نمی شد بلکه به صورت مربی گری میز محور بود (به زبان عامیانه در گوشی) تمام توضیحات در هر قسمتی از برنامه با صدای آرام در گوش مادر خانواده گفته می شد و مادر به خانواده انتقال می داد.در این قسمت  وقتی در گوش مادرش پچ پچ می کردی کودک خانواده با دقت تمام حواسش به مادرش بود و با چشمانی کنجکاو و پر از سوال  نگاه می کرد از چهره کودک کاملا مشخص بود که مشتاق شنیدن حرفهای مادرش است آیا چیزی که به مادرش گفته شده به اوخواهد گفت یا نه !

در اول برنامه پرچمهایی که خانواده ها در جلسه اول طراحی کرده بودند بر روی میزهای خود قرار می دادند.تشخیص پرچم خانواده و انتقال آن بر روی میز خانوادگی ذوق و شوق عجیبی به بچه ها می داد.

بخش صرف غذا آموزشی که به کودکان می داد شاید تا آخر عمر در زندگی آنها نمود پیدا می کرد چیزی که در اثر دلسوزی و مهربانی بیش از اندازه مادران در خانه کمتر دیده می شود در این برنامه مسئول پذیرایی از خانواده کودک بود و باید برای پدر و مادر خود غذا می برد درست برعکس خیلی از خانواده ها  در آماده سازی ناهار و شام دوست ندارند کودکشان در زحمت باشد یا شاید آنقدر این وظیفه را سالهاست مادر به تنهایی در خانه انجام می دهد به فکرشان نمی رسد می توانند از کودک خود کمک بخواهند.تشکر نامه ای که از طرف خانواده ها  و تیم تهیه شده بود به خانواده ای که غذا را تهیه کرده بود ،داده می شد لزوم تشکر کردن از کسی برای پخت غذا زحمت کشیده است به خوبی وصورت عملی آموزش داده می شد .این عمل فواید بسیاری دارد که خارج از حوصله این نوشته است.

 

 


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۷ توسط پیله ور
امسال متفاوترین سال و متنوعترین رشته ها رو داشتم ،از یک ماه پیش 6 ساعت به عنوان مربی بهداشت به یک دبستان پسرانه می روم.همیشه معتقد بودم که ابتدایی سخترین و حساس ترین مقطع است ولی تا حالا  مدرسه ابتدایی خدمت نکرده بودم این حقیقت رو لمس نکره بودم حالا با گذشت یک ماه این اعتقاد تبدیل به یک ایمان قوی شده است، من که همیشه سروکارم با بچه های راهنمایی و دبیرستان بود در روز اول مدرسه با دیدن بچه های ابتدایی که بعض هاشون هم خیلی ریزه میزه بودن ذوق کرده بودم گاهی حس مادرانه بهم دست می داد و دوست داشتم  تک تکشون رو بغل کنم بسیار دوست داشتنی بودند  و البته شیطون و پرانرژی که رفتارشون در زنگ تفریح مرا واقعا مرا متعجب می کرد زنگ تفریح سالن مدرسه تبدیل می شود به سالن کشتی ،در روز اول که اجازه نمی دادم و از هم جداشون می کردم با لبخند بهم می گفتند که خانوم ما بازی می کنیم نگران نباشید ولی حس مسئولیت منو نگران می کرد که مبادا آسیبی به کسی برسد یا بچه هایی که در سالن می دویدند و آخر سر روی زانو می نشستند و سر می خوردند کل شلوار و دستاشون کثیف می شد(تازه می فهمیدم چرا شلوار پسرم وقتی از مدرسه می اومد اکثرا از زانو به پایین خاکی بود...) تذکر می دادم که اینکارشون اشتباهه ، با تذکرات من بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردند انگار این کار همیشگی اینهاست و تذکر من نامعمول بود .جالب بود معاونین از رفتار من متعجب بودند و گاهی با دیدن تعجب من ، تعجب می کردند و می گفتند که حتما تا حالا مقطع ابتدایی خدمت نکردی؟؟اینجا مدرسه پسرانه است و این رفتارها کاملا عادیه خیلی زود عادت می کنی...

هفته پیش اتفاق جالبی برام افتاد که باعث شد این متن رو بنویسم...

هرهفته برای معاینه چشم بچه ها به یک کلاس می روم و پس از بررسی دانش آموزانی که در بیناییشون مشکل دارند به اولیاشون اطلاع می دهم ...هفته پیش زنگ اول آموزگار کلاس سوم نیامده بود فرصت خوبی بود که معاینه چشم رو انجام دهم مطابق معمول تابلو رو به تخته نصب کردم و توضیحات لازم رو دادم. شروع کردم به معاینه ...(در این یک ماه به بعضی از حرفها و شکایات دانش آموزان که اوایل برام خیلی جالب و در عین حال بچگانه بود عادت کرده بود حرفهایی که هچ وقت در دوره دبیرستان نشنیده بودم ولی مطمئنا برای خود دانش آموزان مهم بود...) چند دقیقه ای نگذشته بود که شکایات شروع شد بچه ها هرچند دقیقه کنارم میزم می اومدند و ...

- خانوم ! عباس منو هل داد...                 - حتما متوجه نشده ، باهاش حرف می زنم...

- خانوم! امیر رضا از دفترش یک ورق کند...    - پسرم شاید ورقش خراب شده بوده...

- خانوم! شایان پاکنم رو برداشته...          - پسرم آلان بهت پس می ده برو یه بار دیگه خواهش کن...

- خانوم!مهیا بهم فحش داد                - کار خیلی بد کرده 

- خانوم! حسام نشسته جای من ...   

و...   

نمی دونم معلم خودشون با چنین شکایاتی چطور برخورد می کنه ولی من هچ تجربه ای در این مورد نداشتم و سعی می کردم عصبانی نشم و با آرامش جواب بدم و اونم به آرامش دعوت کنم و مشکلش رو با عقل و منطق حل کنه و منجر به درگیری نشه ...از طرز نگاه بچه ها به راحتی می تونستم بفهمم که اونا انتظار باز خورد شدیدتری از من داشتند و من هچ برخوردی از کسی که شکایت می کردند نمی کردم...

و نفر آخر در حالیکه یک انگشتش رو به نشانه اجازه بلند کرده بود اومد کنار میزم ...

- خانوم اجازه ! مهدی می گه خانوم گیجه!!!!!

لبخند بر روی لبانم نشست ...دانش آموز همینطور که دستش بالا بود و با تعجب نگام می کرد نشست.


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ توسط پیله ور
اواخر مهر است هنوز تمام ساعات درسی من پر نشده ...هفته قبل در اداره، همکاران 6 ساعت درس غیرمرتبط بهم پیشنهاد کردند ...روستای گیلانده،متوسطه اول ، روستا تا 5 کیلومتری شهر قرار دارد با میل قبول کردم   (ظاهرا برنامه همکاری که قبلا همان مدرسه می رفته با مدرسه ی دیگر تداخل داشته و مدرسه بدون معلم مونده ...).سالهاست تدریس در مدارس خاص مرا از حال و هوای تدریس در روستا دور کرده بود،امسال به دلایلی، از جمله کسالتی که از تدریس زیادی ریاضی عایدم شده بود تصمیم گرفتم مدارس خاص را کنار بگذارم، تدریس در روستا در کنار سادگی و زیباییهای دانش آموزانش حال خوبی به آدم می داد.

امروز اولین روزی بود که روستای گیلانده رفتم بر خلاف تصورم مدرسه رو خیلی راحت پیدا کردم،تا از ماشین پیاده شدم بوی روستا در اول صبح خاطرات اوایل استخدام را برایم تداعی کرد، انگار در دنیایی جدید پا گذاشته بودم...مدرسه نوساز و نسبتا بزرگی بود هرچقدر به ساختمان مدرسه نزدیکتر می شدم صداهای درون مدرسه برام عجیب بود...بله مثل اینکه درست می شنیدم صدای دانش آموزان پسر از کلاسها می اومد.

  مثل اینکه مدرسه رو اشتباهی اومدم لذت راحت پیدا کردن مدرسه به کلی رفت حالا باید دنبال مدرسه دخترانه باشم...ولی نه مثل اینکه تابلو مدرسه درست بود...کمی گیج شدم...تصمیم گرفتم از همکاران داخل مدرسه آدرس مدرسه دخترانه را بگیرم...وارد دفتر شدم،بهت زده شدم همکاران خانم داخل مدرسه بودند.

بعد سلام و احوال پرسی  مطمئن شدم مدرسه رو درست اومدم ، مدیر مدرسه وقتی از بهت و حیرت من باخبر شد برام توضیح داد که این مدرسه مختلطه،برام باور کردنی نبود، هم ذوق زده بودم ، هم بهت زده ،هم خوشحال ، برایم تازگی داشت.کلاسهای مختلط رو فقط در فیلمها دیده بودم.

وارد کلاس شدم تعداد دانش آموزان حداکثر 10 نفر...کل مدرسه به اندازه دانش آموزان یک کلاس سالهای قبل من نبود.دانش آموزان آرام و مودب، و البته پرانرژی .مدیر قبلا برام سفارش کرده بود که بعضی از دانش آموزان خیلی شلوغ هستند، ولی انگار در کلاسی پر از صفا و صمیمیت و سادگی پا گذاشته بودم...دانش آموزان   درسخوان  و مودب ، تصمیم و اراده بعضی از دانش آموزان برای ورود به مدارس خاص انرژی دوچندانی به من می داد.

کلاس امروز برام خیلی جذاب بود، گفته یکی از دانش آموزان پسر یادم می افته"خانم بیز اوقدر شلوغ الیوق ایکی دنه خانیم قاچیرتمیشوق"...لبخند ملیحی زدم و گفتم که انشالله یکسال باهم خواهیم بود،  نمی دانستند کلاسشون تازه برام جذاب شده و انرژی چندین برابر آنها داشتم و تا آخر سال باهاشون خواهم موند.

 


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶ توسط پیله ور
قرار شد دانش آموزان برای درس آمار با یک موضوع دلخواه پروژه ای را تهیه کنند.با اینکه این پروژه ها به صورت تخصصی تهیه نشده  بودند ،اما در حد درس آمار و مدلسازی دبیرستان ،اکثرا موضوع مناسب و تحقیق قابل ملاحظه ای را تهیه کرده بودند.موضوع یکی از پروژه ها، معلم مورد علاقه دانش آموزان در مدرسه بود که توجهم را جلب کرد مشاهده نمودار و نتایج کمی برایم دلهره آور بود و استرس عجیبی داشتم ، اگر درصد و نمودار مربوط به نام خودم خیلی پایین باشه...افکار متعددی از ذهنم می گذشت... آرام آرام برگه ها ورق زدم ...پرسشنامه ، جدول فراوانی و....نمودار میله ای...به دنبال اسم خودم می گشتم...نفر پنجم...!

چون روز معلم نزدیک بود انگیزه دانش آموزان از این تحقیق این بوده که از مدیر مدرسه درخواست کنند در مراسم روز معلم از نفرات اول تجلیل کنند...بنا به درخواست دانش آموزان نتیجه پروژه رو به مدیر مدرسه انعکاس دادم.

این پروژه بهانه ای شد تا از نفرات اول همکاران ، که بیشتر مورد علاقه دانش آموزان بود ،مصاحبه کوتاهی از نحوه تدریس و اخلاق و رفتارشان  در کلاس داشته باشم و از تجربیاتشون استفاده کنم.

این پروژه توسط دانش آموزان کلاس سوم تجربی 3 : حانیه حبیب زاده ، سما کوهی ، فاطمه نادری و آیدا ناصری تهیه شده بود.


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ توسط پیله ور
خواسته و ناخواسته نزدیک عید کلاسها حال و هوای دیگری پیدا می کند ، شور و هیجان دانش آموزان فضای متفاوتی در مدرسه بوجود می آورد.جشن فارغ التحصیلی چهارم ها ،   گفتگوی یاواشکی دانش آموزان در مورد لباسهای عیدشون ، بحث تعطیلی کلاسها ، آمارگیری بعضی از بچه ها اینکه روزهای آخر سال از هر کلاس چند نفر خواهند آمد،...

در این بین کار معلمان سخت تره،دلهره معلم برای تمام کردن  سر فصل درورس در وقت مناسب از یک طرف ، به تعطیلی کشاندن کلاسها توسط دانش آموزان از طرف دیگر...

 با چند از نفر دانش آموزان حاضر شده که حتی یک چهارم دانش آموزان کلاس نیز نمی شوند چه باید کرد؟ هچ کدام هوای درس خواندن ندارند!حتی اگر به زور واردارشون کنی هچ فایده ای ندارد! مثل اینکه آخرین روز سال رو بر خلاف میل دوستانشون مدرسه آمده اند تا در مدرسه ساعات متفاوتی را بگذارنند!(یا به قولی با دوستانشون متحد نشده اند تا کلاسشون به تعطیلی بکشه )

اگر همین یک روز برخلاف الگوها و برنامه های هفتگی بگذرانند انگار دنیای جدیدی را در مدرسه تجربه کرده اند، یک روز شاد و متفاوت در مدرسه!!!...شاید در مدارس ما جای چنین ساعاتی خیلی خالی است که دانش آموزان سعی می کنند در چنین روزهایی فضای دلنشین تری در مدرسه بوجود بیاورند.چه بهانه ای بهتر از عید!

 


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵ توسط پیله ور
بچه های کلاس چهارم ریاضی دوست داشتند که یکی از خاطرات کلاسشون رو در وبلاگم بنویسم.

اینم از خاطره ای که در ذهنم ماندگار خواهد بود:

فاطمه در حال حل یکی از تمرینات کتاب بود...یه دفعه متوجه شدم که با دستی که کتاب در دست دارد  حرکات غیرمتعارفی در هوا  انجام داد و دوباره به حل سوال ادامه داد...بعد لحظاتی دوباره همان حرکات...انگار در هوا هدفی رو دنبال می کرد...متوجه نگاه متعجب من و دوستانش شد...

بلافاصله گفت: یک عنکبوت کوچیک  از سقف آویزان شده بود ...

همه خندیدند...

من (به مزاح): بعضی از بچه های کشورهای خارجی عنکبوت رو می خورند تو ازش می ترسی؟

پریسا یکی از دانش آموزان زرنگ و حاضر جواب کلاس : خانم بچه های خارجی پدر و مادر خارجی هم دارند....و به تبع معلمان خارجی...

 

قدیمنن دیبلر: "قویونو قازان گن قازار ، درین قازار ، اؤزونه قازار" 


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ توسط پیله ور
چهارشنبه 10 شهریور

سه ساله کتاب مبانی و کاربرد رایانه رشته تربیت بدنی رو تدریس می کنم،امسال باز هم به دلیل کمبود ساعت تدریسم به اتاق کارشناس ف ...... مراجعه می کنم...و تمایل خود را برای تدریس همان کتاب در همان هنرستان اعلام می کنم...با جواب غیر متنظره ای روبرو می شم

- نمی تونیم این درس رو به شما بدیم...غیرقانونیه!!!!!!!!!

- من سه ساله این کتاب رو تدریس می کنم...

- ابلاغ داشتین؟

- بدون ابلاغ مگه میشه تدریس کرد؟شخص شما ابلاغم رو صادر کردین.

- اصلا نمی شه غیر قانونیه...

با لبخند از اتاق خارج شدم  گاهی سکوت بهترین راه حله...

انتظار جواب منفی رو داشتم ولی به خاطر اینکه هنوز هنرآموزان سازماندهی نشده اند...اعتراف غیرقانونی بودن برام خیلی جالب بود...دقیقا حق با ایشون بود آلان چندین ساله معلمان (مخصوصا با اجرای نظام 6.3.3) به صورت غیر قانونی دروس غیر مرتبط رو اجباری و تحمیلی از طرف اداره تدریس می کنند...پیامدهای ناگوار و غیر قابل جبران این مسله برای جامعه آموزش و پرورش کاملا آشکاره....

من هم مثل سایر همکاران از این امر مستثنی نبودم و مجبور به تدریس دروسی( هنر، روانشناسی و...) شدم که در اول استخدامم حتی به فکرم نمی رسید ولی با این حال تمام تلاش خود را کردم ،  سه سال تمام  کتاب مبانی رو با موفقیت تدریس کردم و به خاطر سوالات استانداردش امسال لوح تقدیر گرفتم... آلان  دلیل جواب منفی به خاطر غیر قانونی بودن نبود بلکه جریانات همیشگی اداره است که از اول بوده و همچنان است...یاد پارسال همین موقع می افتم که برای پر کردن کمبود ساعات خود مجبور بودیم دروس غیر مرتبط انتخاب کنیم  در برگه فقط مدارس دور افتاده نوشته شده بود،و مدارس داخل شهر به چشم نمی خورد برای دیدن مدارس داخل شهر چشم بصیرت لازم بود ، چشم بصیرت یک آشنا ...

یاد ضرب المثلی که مادر همیشه می گه می افتم:

"پارتدی پیلدی پیلو  ،چایدی چیبیخدی چیلو ، بیلار یغیشماز"

امروز 27 شهریور و ابلاغ 6 ساعت کامپیوتر رو دارم و غیر قانونی خدمت خواهم کرد...

 


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ توسط پیله ور
روز برگزاری مسابقات ورزشی ...  زهرا رو می بینم که از سمت دیگری به طرفم می آد، پارسال دانش آموزم بود...با دیدنش خیلی خوشحال می شم. دانش آموز درس خوان و مودبی بود ،کلاسشون جزو کلاسهای به یاد ماندنی بود که مطالب زیادی از اون کلاس در این وبلاگ نوشتم،  کمی احوال پرسی و...

چیزی که برام تکان دهنده و عجیب بود ...زهرا با  کمی لبخند گفت : خانم یادتونه تقلب کردم و ورقه ام رو پاره کردین ! اون ورقه رو به عنوان یادگاری نگه داشتم...

اون خاطره دقیقا یادم بود...زهرا و دوستش بعد یکبار تذکر ، دوباره سعی کردن تقلب کنند ، منم ورقه هر دو رو پاره کردم و نمره یک براشون گذاشتم...شاید اون زمان به نظرم بهترین کاری بود که برای نشان دادن قاطعیت و سخت گیری خودم انجام دادم...ولی با این حرف زهرا ...


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵ توسط پیله ور
فردا پس از سالها تدریس ریاضی ، اولین روز تدریسم ، به عنوان معلم هنر وارد کلاس خواهم شد!!!

چه می شود کرد؟

 این است عواقب 6.3.3 

خیلی از دبیران در جایگاه واقعی خود نیستند،یا مازاد هستند یا در رشته های غیر مرتبط تدریس خواهند کرد وقتی قرار است دبیر شیمی با 20 سال سابقه ، امسال کار و فناوری تدریس کند یعنی آموزش و پرورش خود را از 20 سال تجربه او محروم می کند و...

و در نتیجه اهداف آموزشی به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید و احتمالا  دوباره تغییر نظام آموزشی و ...

من هم قرار است پس از چندین سال تدریس ریاضی امسال هنر ، روانشناسی ، کامپیوتر و... تدریس کنم البته با چاشنی 4 ساعت ریاضی ! نمی دونم چطور شد در بین اون همه درس ، کمی درس ریاضی هم نصیب من شد! بعضی وقتا فکر می کنم شاید اشتباهی شده باشد ، تازه درس جغرافی هم می خواستن بهم بدهند ولی مثل اینکه امتیازم نرسید ، حیف شد!!!!!

چند روزه دارم کتابهای جدیدم رو بررسی می کنم ، شکر می کنم یکی از دوستانم دبیر هنره ، کلی راهنماییم کرده ، قراره در طول سال برام کلاس خصوصی بزاره !!!

معتقدم در هر کاری باید بهترین بود !(وجدان کاری معلمان نمی گذارد کارشان را ناقص انجام دهند برخلاف وجدان مسئولین بالا رتبه که سرنوشت معلمان را خوب رقم نمی زنند.)

کامپیوتر  تدریس کردم به امید خدا مشکلی نخواهم داشت هرچند هیچ وقت به پای دبیران کامپیوتر نخواهم رسید ، رواشناسی هم مطالعه می کنم!

خلاصه امسال همه فن حریفم !

آموزش و پرورش اینطور برام  رقم زد : 13 سال تجربه تدریس ریاضی رو کنار بگذار!!!!!!!

در پی تجربه هایی نو ...


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ توسط پیله ور
به خاطر مشکلات اخیر بلاگفا این خاطره رو آلان می نویسم!

27 اردیبهشت 94

هفته پیش بچه ها پیشنهاد داده بودند که آخرین جلسه رو باهم وسطی بازی کنیم ، من قبول کرده بودم

روز یکشنبه زنگ سوم آخرین جلسه ریاضی  بود ،  طبق قولی که داده بودم عوض دفتر نمره و کتابهای ریاضی با یک توپ وارد کلاس شدم... صدای شادی و جیغ بچه ها لحظاتی کل مدرسه رو فرا گرفت،

امروز وسیله تدریس من یک توپ خواهد بود ، نه ماه  انواع مختلف سوالات ریاضی ، تست ،... در کلاس حل کردیم گاهی آنقدر شکل ظاهری یک سوال عوض می شه به بچه ها می گم : بو سوالی هر دونا گیردیدیم ، قرمزی دون ، آغ دون ، ساری دون و....بچه ها می خندند ولی این دفعه نه تنها  شکل ظاهری کلاس بلکه موضوع درس هم متفاوت خواهد.

موضوع درس امروز : بازی وسطی با کل کلاس

18 نفر دانش آموز با من 19 نفر. در کلاس قرعه کشی کردیم و کل کلاس به دو دسته تقسیم شد،بچه ها با شور و هیجان خاصی راهی حیاط شدند، باید گروه وسطی مشخص می شد ، زدم – کشتم ....( خاطرات خودم چقدر خوب در ذهنم مرور می شد )

 40 دقیقه بازی وسطی ادامه داشت ، همه در کنار هم با شور خاصی بازی می کردند همکاری همه جانبه در هر دو تیم موج می زد، صدای خنده از ته دل  تک تک آنان احساس خوشحالی و رضایت در من ایجاد می کرد

15دقیقه تا زنگ مونده من تقریبا خسته ام

بچه ها من خسته شدم ، می رم دفتر و شما به بازی خودتون ادامه بدین

- دانش آموز : نه خانوم نمی شه ، یادتونه ده دقیقه به زنگ اجازه نمی دادین جمع کنیم !

- دانش آموز دیگری : بله خانوم من یادمه پنج دقیقه به زنگ یواشکی جمع کردم ولی شما عصبانی شدین!

( من متعجب ولی با لبخند به حرفاشون گوش می دم)

- دانش آموز دیگری : خانوم همچنان که تا لحظات آخر زنگ ، ریاضی می خوندیم آلان هم باید تا لحظات آخر زنگ با ما بازی کنید!

- همه بچه ها : بله خانوم راست می گن اجازه نمی دیم برین

حق با اونا بود،  هیچ حرفی برای گفتن نداشتم ، در اصل مکافات عملم بود.(در دلم می خندیدم)

بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدم.تا آخر زنگ در حیاط باهم بودیم و...

ای کاش در طول سالتحصیلی همچنین فرصتهایی زیاد می شد

گاهی ارتباطی متفاوت با دانش آموز...

گاهی بازی با دانش آموز...

گاهی هم تیمی شدن با دانش اموز...

و...

ای کاش.... 

 


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴ توسط پیله ور
تا حالا دقت کردین چند بار توسط آموزش و پرورش اعلام شده چه تعداد مدرسه هوشمند شد؟

- مهندس ... گفت: براساس سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش 300 مدرسه استان در سال گذشته در فاز اول هوشمند شد و از مهرماه امسال نیز هوشمند سازی 300 مدرسه دیگر در دستور کار ما قرار دارد.

- از دو هزار و 500 مدرسه دایر در استان در فاز اول هوشمند سازی که سال گذشته اجرا شد، 300 مدرسه هوشمند سازی شده است.

- مدیر کل آموزش و پرورش استان اضافه کرد: از مجموع 10 هزار و 375 کلاس درس نزدیک به هزار و 424 کلاس به صورت نیمه و یا کامل هوشمند سازی شده و در اجرای هوشمند سازی به تک تک کلاس های درسی توجه می شود.وی بیان کرد باید در هوشمند سازی هر یک از کلاس های درس، رایانه، تابلوی الکترونیکی و پروژکتور داشته باشند.

- وی یادآور شد: حدود 1000 مدرسه استان مجهز به شبکه ملی اینترانت و هوشمند سازی شده‌اند که ممکن است در یکی از مدارس در حد یک کلاس یا تمامی کلاس ها باشد.

- در راستای طرح تحول بنیادین در آموزش و پرورش سایت هوشمند سازی دبیرستان دوره اول متوسطه شبانه روزی ... از توابع شهرستان ... راه اندازی شد.

- شاید شما هم مثل من با شنیدن همچین خبرهایی خوشحال شدید!

- تا حالا به همکاری که در مدارس هوشمند تدریس می کنه خبطه خوردین؟شاید بعضیا فکر کنند هم دانش آموزان و هم معلمای مدارس هوشمند یک سر و گردن از سایرین بالاترند!

آوازه برد هوشمند رو زیاد شنیده بودم . های هویی هوشمند شدن مدارس! نمین که بودم  وقتی دیدم یه کامپیوتر در کلاسم دارم در پوست خودم نمی گنجیدم تمام تلاشم رو می کردم از کامپیوتری که دارم نهایت استفاده رو بکنم .در مورد همه درسهایی که انیمیشن داشتم (البته از اینترنت دانلود کرده بودم) یا عکس و کلیپ های آموزشی و... رو به دانش اموزان نشون می دادم حتی نمونه سوالات سالهای قبل و فعالیتهای دانش آموزان رو اسکن کرده بودم و به نام خودشون ذخیره کرده بودم انجام این کارها به بچه انگیزه می داد.آرزوم بود کلاسم پرژوکتور داشته باشه حداقل بچه ها بتونند در تصویر بزرگتر انیمیشن یا کلیپ ها رو ببینند.

اردبیل که اومدم حالا از لطف خدا، شانس خوبم یا به قول بعضیا شاید بند ...، مدارسی رفتم که هوشمند بودند .وقتی اولین بار مدرسه رفتم و هوشمند بودن کلاسم رو دیدم خیلی خوشحال شدم . ته دلم گفتم خداحافظ تدریسهای سنتی! چقدر پزش رو دادم که دیگه در مدرسه هوشمند تدریس خواهم کرد. و اینکه با غرور بگم فلان مدرسه می رم ما با قلم نوری می نویسیم نه با گچ یا ماژیک! 

 برد هوشمند این توانایی رو داشت از تدریس من فیلم برداری کنه و حتی می تونستم مطالبی رو که در برد می نویسم به پاورپوینت تبدیل کنم.ولی برد هوشمند ما آنطور که باید ما رو در کلاس یاری نکرد. با ذوق و شوق تمام بچه ها کلاس هوشمند می بردم و شاید تنها کلاسی بود که بیشترین استفاده رو از برد هوشمند می برد.ولی کیفیت برد پایین تر از آن بود که فکر می کردم .نمونه ای خطی رو که در برد نوشته می شه رو قبلا در پستهای قبلی گذاشتم( با عنوان" اولین خط" در 23 مهر ) البته این خط جزو بهترین ها بود یعنی با کلی دنگ و فنگ نوشته شده.بچه ها خسته می شدند حتی خیلی وقتا خود منم حوصلم سر می رفت،نوشتن در وایت برد خیلی آسونتر بود .

 وقتی پاورپوینت داشتم می تونستم تقریبا از ده درصد امکانات برد استفاده کنم.(در اصل فقط کارایی پرده رو داشت)  حتی کشیدن اشکال هندسی هم با همین مشکل مواجه بودیم.آرزو به دل موندیم فقط یک خط راست همانطور که می خواهیم بکشیم!!! مطالب درسی در بعضی از برد ها وجود داره ،این برد حتی این امکان رو هم نداشت.

فکر کردم شاید اشکال از ماست و ما نمی تونیم به نحو احسنت از برد استفاده ببریم .برای همین وقتی معاون  فن آوری ناحیه رو در اداره دیدم.موضوع رو با ایشون در میان گذاشتم ، گفتند : بردی که در اون مدرسه نصب شده کیفیتش بیشتر از اون نیست ، تازه فهمیدم اشکال کار از" آشون سویوخلیغی دنون یوخ لیغیناندی"!!!

 کلاسها در نوع هوشمند سازی به سه دسته تقسیم می شوند .که ما معمولا درجه سه رو در مدارسمان راه اندازی می کنیم و حتی درجه چهار رو هم از خودمان اختراع کردیم که شامل فقط یک کامپیوتر و پروژکتور و پرده است، ولی همه این کلاسها اسمش هوشمند است.

مدرسه دیگه هم با اینکه در بعضی کلاسها برد نصب شده بود ولی تا ترم دوم بنا به دلایلی غیر قابل استفاده بود برای همین کلاسم رو در سایت تشکیل می دادم بردی که در سایت بود متفاوت بود و واقعا قابل استفاده ،دیگه مشکلات قبلی رو نداشتم .ولی یک سایت بود و یک مدرسه،  اولویت استفاده از سایت با کسانی بود که کامپیوتر داشتند.از ترم دوم بردهای موجود در کلاسها راه اندازی شد .ولی باز هم روز از نو روزی از نو ، همان برد های ارزون که به کارمان نیامد.تازه بیشتر از نصف تخته رو گرفته نه می تونیم از برد استفاده کنیم  و نه تخته ! وقتی بچه ها ریاضی دارند با معاون مدرسه هماهنگ می کنند که کلاس هوشمند خود را با کلاسهای بیهوش(!!!!) تعویض کنند در این صورت حداقل تمام وایت برد رو در اختیار داریم.

نمی دونم  نوع بردهای دیگر مدارس هوشمند  هم از این نوع است یا نه؟بنا به استدلال استقرای ریاضی چون کیفیت بردهای مدارس خاص و بنام ناحیه پایینه پس بردهای بقیه مدارس هم از این نوع خواهد بود.(متاسفانه)

برام سواله چرا به جای سه برد بی کیفیت فقط یک برد با کیفیت تهیه نمی کنیم؟

احتمالا آمار پایین می اومد به جای 1424 کلاس گفته می شد 424 کلاس هوشمند سازی شده است!

به امید مدارس هوشمند واقعی و بردهای هوشمند بهتر و...


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲ توسط پیله ور
 تا حالا بد قلق ترین، شلوغ ترین و شوخ طبع ترین ،بامزه ترین و زرنگترین کلاس رو داشتید؟ 

تا حالا شده تدریس در کلاسی برایتان زجر آور باشد؟

تا حالا شده اکثریت دانش آموزان در کلاس  تیکه پرانی کنند؟

تا حالا شده دانش آموزی سوالی بپرسد و دیگران او را به خاطر سوال آسونش سرزنش کنند؟

تا حالا شده دانش آموزی از شما سوال بپرسد و دانش آموزان دیگر بدون اینکه به شما فرصت پاسخ گویی دهند، سعی کنند به او پاسخ دهند و دانش آموز رو گیج کنند؟

تا حالا شده دانش آموزان در حضور معلم با هم درگیر شوند و به همدیگر فحش و ناسزا بگویند؟

تا حالا شده دانش آموزان در کلاس حرف همدیگر را قطع کنند و به همدیگر احترام لازم را نگذارند؟

تا حالا شده با همه جدیتی که در کلاس به خرج می هید مزه پرانی دانش آموزان آنقدر با مزه و خنده دار باشه که خود شما رو هم بخندونه؟ و این مزه پرونیا یکی دوتا نباشه بلکه هر جلسه تکرار و تکرار و تکرار و... علی رغم تذکرات هر جلسه تدام داشته باشه؟

تا حالا شده به دانش آموزی با جدیت تمام تذکر دهید و اخم کنید و دانش اموز برگرده جمله ای رو بگه و تمام اخمات باز شه و خودت خندت بگیره؟

به نظرتون چطور همچین کلاسی رو باید کنترل کرد ؟

با اینکه طبق همه کلاسها قوانین کلاس رو در همان اول مهر در اولین جلسه توضیح داده باشید..

منظورم اینه یک کلاس استثنایی داشته باشید.کلاسی که شاید در تمام طول خدمتتون نداشته اید.تقریبا از اون کلاسهای به یادماندنی که هم دوستشان داری هم انرژی زیادی رو در اون کلاس باید صرف کنی و بعضی مواقع شاید کلاسی که حئرصوزی یئغالار

من امسال همچین کلاسی رو دارم ...


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ توسط پیله ور
در مورد تقلب مطالب زیادی در کتابها و مجلات و نشریات گوناگون چاپ شده است و شاید یک بحث تکراری به نظر آید و معمولا خواننده حوصله بحث های تکراری را ندارد. هفته قبل در این مورد اتفاق جالبی برایم افتاد. واقعیت این است من این خاطره ام را فقط در چند سطر نوشته بودم .ولی با پیشنهاد یکی از دوستان که انگیزه اولیه نوشتن این مطلب را به من دادند ،سعی کردم مطالب بیشتری را در مورد تقلب دانش آموزان به همراه تجربیات خودم بنویسم و یک نوشته چند سطری تبدیل شد به این مطلب نسبتا طولانی!


در هر آزمونی در مدرسه طبق معمول بعضی از دانش آموزان کلاس هستند که هوای تقلب به سرشان می زند.
  هفته پیش وقتی مراقب بودم، احساس کردم که یکی دونفر از دانش آموزان چنین فکرایی دارند، جالبه که خود دانش آموزان متوجه نیستند که هنگام تقلب کردن ، یکی دوتا رفتار مشخص دارند که با آن رفتار وحالات، خودشان را لو می دهند ،تشخیص دانش آموزان متقلب برای معلم کار زیاد سختی نیست.(اون رفتار مشخص رو به خاطر دانش آموزان ذکر نمی کنم، آخه جزو اسراره ،همکارا حتما می دونن.)
تا دیدم بعضی ها قصد تقلب دارند فکری به سرم زد:
با صدای خیلی آرامی گفتم:" ای کسانی که به فکر تقلب هستید بدانید و آگاه باشید اگر تقلب کنید ورقه لروزی آلاجیام .باشد که تقوای ریاضی پیشه کنید"
همه ی دانش آموزان به دقت گوش کردند . انگار به طور دوستانه بهشون تذکر داده بودم .جالب بود دیگر هیچکدامشان تقلب نکردند.انگار خوششان هم آمده بود، چون تا آخر امتحان نگاههای مخصوصی به خودشان می انداختند و لبخند ضعیفی می زدند.
با این گفته ی من ، متوجه موضع من هم شدند و فهمیدند که چراغ سبزی برای تقلب وجود ندارد.
واقعا چرا تقلب؟؟؟
من در کلاسهایم قبل از هر آزمونی به دانش آموزان یاد آور می شوم : هدف ازکارهایی که در این کلاس انجام می دهیم ، یادگیری مطالبی است که باید یاد بگیرید و حتی این آزمون نیز در راستای رسیدن به این هدف برگزار می شود. برگزاری این آزمون صرفا به خاطر این می باشد که بدانم آموخته های شما از تدریس خودم چقدر بوده و کدام دانش آموز ، کدام قسمت از مطالب را به خوبی یاد گرفته و و در کدام قسمت مشکل داشته است .یاد آور می شوم که نمره واقعی شما اطلاعات واقعی به من خواهد داد و این در برنامه ریزی های من برای کلاس درس شما تاثیر دارد.
در یک کلاس قبل از گرفتن آزمون این حرف ها را به دانش آموزان گفتم، یکی از دانش آموزان گفت:"خانم حرفهای شما درست،ولی آخه نمره هامون رو در دفتر نمره ثبت می کنین و این نمرات در نمرات پایانی ما تاثیر داره".
من خودم از ابتدای تدریس خود تمام سعیم را کرده بودم تا انگیزه تقلب دانش آموزان را به حداقل برسانم . آیا فقط ثبت نمره در دفتر نمره و تاثیر آن در نمره پایانی باعث تقلب دانش آموزان است؟
در همین حال فکری در ذهنم جرقه زد. گفتم : "یعنی اگه نمرات این آزمون رو در دفتر نمره ثبت نکنم شما انگیزه ای برای تقلب ندارین؟" عده زیادی از دانش آموزان گفتند: "نه"
پس تصمیمم را گرفتم. خیلی راحت گفتم : نمرات را در دفتر نمره ثبت نمی کنم.ورقه های آزمون را فقط برای خودم تحلیل می کنم .دانش آموزان قبول کردند.باور نکردنی بود درصد تقلب در کلاس به جرات می توانم بگویم که نود درصد کم شد.
ولی آیا ثبت نمره تنها دلیل تقلب دانش آموزان بود؟  مطمئنا این طورنبوده و نیست. حتما دلایل دیگری هم دارد، شاید ترس از نمره پایین فقط یکی از دلایل باشد.
وقتی در کلاسی از کراهت و نادرستی تقلب حرف می زنم،اولین جملات دانش آموزان این است:
- خانوم مگه خودتون دانش آموز نبودین؟راستش رو بگید خودتون تقلب می کردین یا نه؟
- تقلب مال دانش آموزه
- در راه خدا و در راه علم تقلب می رسونیم.
- تقلب خودش نوعی آموزش است.
- تقلب خودش یک لذتی دارد، مخصوصا وقتی معلم نتواند متوجه تقلب شود.
- و...
در ذهنم دنبال علل مربوط تقلب بودم.برای همین موضوع، کتابها و مطالبی را در این مورد مطالعه کردم .به همراه تجربه اندکی که خود در این زمینه داشتم مطلب زیر را به تحریر در آوردم.



ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ توسط پیله ور
تمرینات مربوط به اتحادها در کلاس حل می شد.دو نفر شدیدا در حال صحبت بودند .به اتحاد نوشته شده (اتحاد مربع دو جمله ای)در پای تخته اشاره کردم و خطاب به یکیشون: خانم ایکس این کدوم اتحاد بود؟

اااااخانم خانم خانم اتحاد اتحااااااد مربع دو ضلعی


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲ توسط پیله ور
تا حالا شده در کلاسی راجع به موضوعی یک و نیم ساعت وقت بزارید! فیلم و انیمیشن نشون بدین! و دانش آموزان کلی تمرین در کلاس و مسئله و... حل کنند و...

در آخرای زنگ یکی از دانش آموزان دست بلند کنه و بگه:خانم این درس که زیاد مهم نیست نه؟


نوشته شده در تاريخ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲ توسط پیله ور
از دانش آموزان خواستم دو نمودار زیر رو باهم مقایسه کنند.

       دانش آموزان در حال اظهار نظر بودند که یکی گفت:




ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲ توسط پیله ور
نظرتون راجع به این خط چیه؟ 

طرف بد خط نیستااااا !!! عواملی باعث این بد خطی بوده!!!

برای دانش آموزان که پر از خاطره بود.

اینم تبریک عید قربان به زبان کلاس سوم انسانی



نوشته شده در تاريخ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲ توسط پیله ور
 هفته بعد مهر ماه شروع می شه و آغاز مدارس

از بچگی یادمه با نزدیک شدن مهر ماه هیجان خاصی داشتم، همون هیجان رو بازم دارم فقط نوع هیجانات فرق کرده، اون موقع چه لذتی داشت .خرید وسایل مدرسه و جلد گیری دفترا و کتابها مثل آلان نبود که دفترا جلد نمی خواد ، جلد گیری دفترا نیم روزی وقت می برد.دفترهای ما ساده بودند اگه روشون جلد نمی گرفتی تا یه ماه پاره می شد فکر نکنید جلد ما از این جلدهای چسبی اماده بوداااا نه یه نایلون بی رنگ و ساده ! تازه اگه می خواستیم دفترامون خوشگلتر بشه از زیر نایلون کاغذ کادو می زدیم و می تونم بگم همه دانش آموزا کاغذ کادو نمی زدن تقریبا باسلیقه ها اینکارو می کردن! این کاغذ کادوهای جلد دفترامون برای خودش کلاس داشت.

نمی دونم چطور شد این جلد گرفتنه دفترا یادم افتاد. چند روز پیش داشتم دنبال کتاب می گشتم ،چشمم به دفترهای راهنمایی و دبیرستانم افتاد. به خاطر اونه همین که چشمم به دفترام افتاد، با خودم گفتم خدایا دفترهای ما چقدر ساده بودن، رو جلد هیچکدوم عکس بن تن و باب اسفنجی و نمی دونم باربی و اسماشونم خوب بلد نیستم آهان:  angry birds و ... همین هارو هم از پسرم یاد گرفتماااا! تازه امسال در فروشگاها  عکس شخصیت های کارتون شکرستان رو هم رو جلد دفترا دیدم....  نمی دونم چرا با دیدن عکس شخصیت های کارتونی کشور خودمون خوشحال شدم.مثل کسی شدم که انگار یه آشنایی رو در جایی که انتظارش رو نداره می بینه، ذوق زده شدم.

امسال شروع متفاوتی برای من خواهد بود. شاید محیطی جدید رو تجربه کنم .

به نظرتون من می تونم به پایه اول ابتدایی تدریس کنم؟!!!!!!!!!! اونم پسرانه! حالا پسرانه یا دخترانش زیاد فرقی نداره ولی منکه رشته ام ریاضیه و تربیت معلم  و کارشناسی هم ریاضی خوندم و هیچ کتاب و روش تدریسی در ارتباط  با تدریس اول ابتدایی نخوندم ،می تونم؟به نظرتون چند تا از دانش آموزانی که اولین سال تحصیلیشون رو با من تجربه می کنند از درس و مدرسه خوششون بیاد و سال بعدش با میل و رغبت مدرسه بیان؟

 همه این حرفا رو  من به خیلیا گفتم ،ولی در جواب می گن :آخه اول ابتدایی که چیزی نیست اصلا مشکل نیست. ولی من می گم :آقا، خانم، دوست من، همکار عزیز سخت ترین و مشکل ترین مقطع اول ابتداییه ،معلم اول ابتدایی باید متخصص باشه باید دوره دیده باشه ، اصلا من همیشه فکر می کنم معلم اول ابتدایی برای تحصیل دانش آموز سرنوشت سازه ،اول ابتدایی یعنی پایه و اساس همه پایه های بالاتر

با اینکه آلان خیلیا قبل از مدرسه رفتن به فرزندشون حروف الفبا رو یادشون میدن ولی در حالی که در یادگیری های اول ابتدایی پسرم دخالتی نداشتم فقط نظارت می کردم، چون معتقد بودم کار من نیست و معلمش بهتر از من اینکارو می کنه، همین طور هم بود.

خلاصه کلام حرفهای من در همون ملاقات اول، کارشناس مربوط اداره رو قانع نکرد. فوری یه ابلاغ برای اموزگاری اول ابتدایی نوشت داد دستم.  اصلا باورم نمی شد. یعنی اصلا برای اون مهم نیست رشته و تخصص من چیه؟براش مهم نیست من کدوم قسمت کار کنم؟ هم برای من و هم برای دانش آموز و مهم تر از همه برای کیفیت آموزش و پرورش و... مفیدتره . البته شاید اونم ناچاره ،اضافه شدن یک پایه به دوره ابتدایی و کمبود نیرو و... 

فکر نمی کنم شروع سالتحصیلی با پایه اول ابتدایی شروع خوبی برام باشه.

تقاضا کردم در جایی ازمن استفاده کنند که در حق دانش آموز ظلم نشه . امیدوارم ...حالا فرض کنیم من بنا به دلایلی به پایه های ابتدایی تدریس نکردم و در همون مقطع خودم موندم ، ولی آلان خیلیا از همکارا در همین شرایطند و چاره ای ندارند جز تدریس در مقطعی که هیچ تخصصی در آن ندارند.در این وسط  قربانی واقعی کیه؟

حالا با همه اینا شروع سال تحصیلی جدید رو برای همه همکاران و دانش آموزان تبریک میگم .آرزو دارم سال خوبی برای همه ما باشه.

در آخر :آرزوی موفقیت برای همه همکارانی دارم که به اجبار به پایه های ابتدایی تدریس می کنند.


نوشته شده در تاريخ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ توسط پیله ور
قول داده بودم بعد از موافقت حتمی با انتقالیم از نمین یه شوربانامه برای نمین بنویسم.اینم قولم و شوربانامه:

وقتی داشتم برای دانشگاه انتخاب رشته می کردم اولین انتخابم در برگه انتخاب رشته تربیت معلم بود(اون زمان انتخاب رشته ها اینترنتی نبود) اونم سهمیه نمین .اسم نمین رو زیاد شنیده بودم ولی تا اون زمان نمین نرفته بودم .با اینکه خیلی از دوستانم مخالف این انتخاب من بودند، حتی بعضیهاشون من رو مسخره می کردند، چون اونا فقط و فقط رشته های مهندسی رو انتخاب کردند، ولی من به دبیری علاقه داشتم، نظر دوستانم هم برام مهم نبود.علاقه خودم اولین انتخابم بود. 
بالاخره با همون اولین رشته ای که انتخاب کرده بودم از تربیت معلم قبول شدم.بعد از تموم شدن دوسال تحصیل در تربیت معلم، تازه استرس داشتم که من کدوم مدرسه برای تدریس می رم ؟کدوم ده می افتم ؟یادمه اون تابستون همراه خانواده خیلی از روستاهای نمین رو رفتیم و مدرسه های راهنماییشیون رو بهم نشون دادن تا با روستاها و مدرسه هاشون آشنا بشم و بتونم در سازماندهی راحت تر انتخاب کنم.یادمه قبل از سازماندهی رفته بودم اداره تا پرس و جو کنم ببینم می تونن بهم بگن تقریبا کدوم منطقه می افتم؟یکی از آقایون در اداره بود که بهم گفت نگران نباش، هیچ کدوم از روستاها و مدارس نمین بد نیست و رفت و آمد همشون راحته و جایی برای نگرانی نباید داشته باشم.
روز سازماندهی استرس عجیبی داشتم 


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۲ توسط پیله ور

وقتی بعد از آخرین آزمون خرداد ماه داشتم می رفتم خونه  و از مدرسه وشاید نمین خداحافظی می کردم. این عکسو یادگاری گرفتم.

مدرسه بدون دانش آموزانش چقدر بی روح بود.انگار بچه ها به ساختمان بی جان مدرسه روح و جان می بخشند.

وقتی عکس می گرفتم داشتم فکر می کردم چند نفر از معلمای نمین در این مدرسه درس خوندن؟چند نفر از والدین همین دانش آموزان اینجا درس خوندن؟می خواستم بگم چند نفر از بزرگای نمین دیدم نه قدمت این مدرسه اینقدرام زیاد نیست.سال 1376 تاسیس شده.

ولی شاید با دیدن عکس مدرسه خیلیا خاطرات دوران تحصیلش دوباره زنده شه.

برای من امسال سراسر با خاطرات خوش و تجربه های جدید همراه بود.دانش آموزان خوب و معصومش ‚ همکاران ‚ فضای مخصوص مدرسه به یاد ماندنی بودند.از مدیر و معاون تعریف نمی کنم.ولی بعد از انتقال حتمی یه شوربانامه مخصوص برای نمین و مدیر و معاون می نویسم.

اخرین روز مدرسه همراه با مدیر و معاون یه جورایی به یاد ماندنی تر بود.ماجرای ماشین و سر پل نمین و....کلی خنده

 

.


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک