قرار بود دانش آموزان کلاس خودم را برای برنامه ای در کانون ببرم و کلاس هندسه آنها در کانون برگزار می شد، از طرفی برای یکی از دبیران مشکلی پیش آمده بود و...مجموع اتفاقات باعث شد زنگ اول به جای همکارم به کلاسش بروم و آزمون فیزیک بگیرم.کلاسی که من معلمشان نبودم ، وقتی وارد کلاس شدم همه صندلی ها برای امتحان چیده شده بود و حال و هوای امتحان در کلاس حاکم بود،با ورود من همه دانش آموزان با چهره های متعجب و ذهنی پر از سوال یکباره خشکشان زد ...برایشان توضیح دادم که موقتا به جای دبیر فیزیک آمده ام.
ورقه ها پخش شد و همه در سکوت مشغول نوشتن شدند.این کلاس هم مستثنی از کلاسهای دیگر نبود کسانی بودند که سعی در تقلب بودند.طبق روال خودم اول به صورت عمومی تذکر لازم را دادم، تذکر عمومی کافی نبود دو سه نفری که به تذکرات من بی توجه بودن به صورت اشاره تذکر دادم (به طوری که دیگران متوجه نشوند)با این کار از سرخجالت و با چهره ای که مملو از ببخشید و تکرار نمی کنم سرشان را پایین انداختند.
ولی بودند انگشت شماری که هنوز نتونسته بودم برایشان تذکر یواشکی بدم در این افکار بودم که دانش آموزی با ورقه خود به پای تخته آمد و در کنار من ایستاد و ورقه را طوری جلوی صورت من و خودش گرفت که هیچ کدام از دانش آموزان نتوانند ببینند و در حالی که با مداد چیزی نامعلوم را در ورقه نشان می داد ( که مثلا سوالی از ورقه امتحانی از من می پرسد) خیلی آروم گفت :خانم میشه جای منو عوض کنی...!!! و فوری رفت و نشست ، مشغول نوشتن شد.
من دقایقی مات و مبهوت ماندم چه رفتار پسندیده ای ! هرکس جای او بود با صدای بلند از من می خواست که به دوست پشت سرش تذکر بدهم چون با تقلب خواستن از او باعث حواس پرتی اش می شود و اجازه نمی دهد تمرکز کند این بارها در کلاس برایم اتفاق افتاده است و باعث درگیری هردو نفرشان شده است ، در حین جلسه امتحان هر کدام از خود دفاع می کند یکی انکار می کند که تقلب می خواسته و دیگری تایید می کند. خواسته و ناخواسته کلاس آرامش خود را از دست می دهد و معلم مجبور به داوری می شود که کاری سخت و دشوار است.
ولی این دانش آموز با این کار، دوست خود را هرچند اشتباه از او بود خراب نکرد و هیچ کدام از دانش آموزان کلاس متوجه نشدندکه او به دوست خود معترض است و آرامشی که در حین امتحان حاکم بود بهم نخورد.با این کار او، من هم باید بدون اینکه جو کلاس را متشنج کنم جایش را عوض می کردم،در گوش نفر جلوی گفتم که بی زحمت جایش را با کسی که نشانش دادم عوض کند. خیلی آرام جایشان را عوض کردند.
مشتاق بودم اسم دانش آموز را بدانم و در دفتر مدرسه برای همکاران تعریف کنم.در حین گرفتن ورقه ها اسمش رو فهمیدم وقتی در دفتر مدرسه با ذوق جریان رو تعریف می کردم متوجه شدم که همان دانش آموز دختر یکی از همکاران مدرسه است.
احسنت به همکاری که چنین فرزندی را تربیت کرده بود!
چقدر خوب است در کنار درسهایی که فرزندان خود را ملزم می کنیم نمره 20 بگیرد ، ارزشهای انسانی و رفتار خوب را آموزش دهیم.
برچسبها: خاطرات من


