این خاطره مربوط به کلاس یازدهم ریاضی سال تحصیلی ۹۹-۹۸ دبیرستان شاهد می باشد. دیروز در پی گفتگو با یکی از دوستانم این خاطره را برایش تعریف کردم و کلی خندیدیم برای همین انگیزه پیدا کردم این خاطره را در وبلاگم ثبت کنم.
کلاس تاریخ است و تقریبا وقت آزاد کلاس ، شیوا که در ردیف جلو نشسته است گفت: خانوم ! عکس شما را نقاشی می کنم .
استقبال کردم و گفتم در اوایل خدمتم نیز یکی از دانش آموزان تصویر مرا با تمام جزییات لباسم ، کفشم و حتی طرز قرار گرفتن موهایم که معمولا کمی از مقنعه بیرون می زند ، کشیده بود ، در وبلاگم قرار دادم .همچنان در وبلاگ موجود است آن پست برایم یادآور آن دانش آموز و لحظات دلنشین آن زمان است.
شیوا مشغول کشیدن بود دو نفر کناریش هم تمرکزش به نقاشی که داشت می کشید جلب شد و به مرور با خنده های ریز و شیطنت آمیز همراه شد.ورق نقاشی شده در بین سه چهار نفر ردیف اول جابجا شد و هرکسی چیزی روی کاغذ می کشید ظاهراً نقاشی را تکمیل می کرد و می خندیدند،خنده و تکاپوی آنها باعث شد کل کلاس متوجه نقاشی کشیده شده باشند و هرکسی دوست داشت نقاشی را ببیند، بین دانش آموزان دست به دست شد و هرکسی که می دید با تعجب خنده بلندی سر می داد در حالیکه زیر چشمی نگاهی به من می انداخت، سعی می کرد خنده خود را از من پنهان کند ولی ظاهراً غافلگیر شده بود خنده چنان ناگهانی و بدون انتظار به سراغش آمده بود که فرصتی برای پنهان کردن نبود .کسی نبود که نقاشی را ببیند و نخندد.
.
برچسبها: خاطرات من
ادامه مطلب

