گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.

روز موعود فرا رسید به محض وارد شدن من به حیاط مدرسه چندین نفر از دانش آموزان به سرعت به طرف دویدند ،این صحنه کاملا برای من معلم عادی است و قبل از برگزاری هر آزمونی شاهد این صحنه هستم طبق تجربه های قبلی کاملا می دانستم به هدف درخواست لغو آزمون به طرف من می آیند. همینطور هم بود از من می خواستند امتحان را به روز دیگری موکول کنم، اما من به تندی مخالفت کردم و خاطر نشان کردم که حتما آزمون را برگزار خواهم کرد... به محض ورود به کلاس باز درخواستشان را مطرح کردند اما توجهی نکردم و ورقه های امتحانی بین شان پخش شد و شروع به نوشتن کردند...

بعد از جمع آوری ورقه ها درخواست تکرار آزمون شروع شد همه می گفتند که نمره کمی خواهند گرفت . طبق تجربه من تکرار آزمون تاثیر چندانی ندارد پس من مخالفت کردم . درخواست های مکرر حتی گریه و التماسشان فایده ای نداشت. چون از تغییر عقیده من ناامید شدند به مدیر مدرسه پناه برده اند و از ایشان خواهش کرده اند که از من بخواهد که تغییر عقیده دهم . وقتی مدیر مدرسه از من خواست آزمون را تکرار کنم بدتر عصبانی شدم و مخالفت کردم ...مدیر از من خواست که چون این دانش آموزان فرق می کنند دانش آموزان زرنگ و درسخوانی هستندو نگران نمره مستمر خود هستند این فرصت دوباره را به آنان بدهم . حرف مدیر مدرسه که از بهترین ها هستند نتوانستم زمین بیندازم.قبول کردم . البته به مدیر گفتم که تکرار آزمون از این گروه باعث خواهد شد گروه ب اعتراض کنند و اعتراضشان بجا خواهد بود چون تکرار آزمون فقط از یک گروه بی عدالتی است. مدیر را خاطر نشان کردم که در صورت اعتراض گروه ب آزمون را برای آنها تکرار نمی کنم چون طراحی آزمون و تایپ آن واقعا برای من زمانبر و طاقت فرساست. مدیر قبول کردند و گفتند که خودشان قضیه را درست خواهند کرد.

فردا گروه ب آزمون داشتند ، قرار شد گروه الف نیز فردا به مدرسه بیایند و در همان ساعت  هم زمان با گروه ب در نمازخانه مدرسه ، یکی از معاونان  از آنها آزمون بگیرد.

در منزل قضیه را با خود تحلیل کردم با اینکه با قاطعیت به مدیر گفته بودم آزمون را برای گروه ب تکرار نخواهم کرد ، اما نتوانستم با خود کنار بیایم ، همه آنها دانش آموزان یک کلاس بودند  این بی عدالتی کامل در حق آنها بود حالا نمره و تکرار آزمون برای من مهم نبود نمی خواستم شاهد بی عدالتی آشکار در مدرسه باشند و این تا آخر عمرشان در ذهنشان نقش ببندد ، به زودی آنها از مدرسه فارغ التحصیل می شوند و این بی عدالتی را شاید سالها برای دیگران تعریف کنند و با حالت تنفر و انزجار از من معلم ریاضی و مدرسه یاد کنند. و حالا  در کنار آموزش ریاضی و آموزش اخلاق نیز همسو بود . من شاهد توصیف خیلی از دوستانم و دانش آموزان از رفتارها و برخورد برخی معلمان با آنها بودم که با خاطره بدی از آن یاد می کنند و از اینکه مدرسه خاطره خوبی برای آنها نساخته است متاسفم می شوم. برای همین در برخورد و ارتباط با دانش آموزان بسیار تغییر رویه داده ام سعی می کنم نه فقط زمان حال بلکه آینده دور آنها را نیز در نظر بگیرم . برای همین با خود تصمیم گرفتم عین گروه الف با آنها رفتار کنم با قاطعیت آزمون را برگزار کنم بعد از آزمون که اعتراض آنها در نظر من قطعی بود در جلسه دیگری آزمون دیگری از آنها بگیرم در اینصورت هر دو گروه در شرایط مساوی قرار می گرفتند.

فردای آن ، روز یکشنبه فرا رسید .

در زنگ تفریح شاهد همهمه دانش آموزان گروه الف در نمازخانه مدرسه بودم که باهم درس می خواندند و خود را برای آزمون آماده می کردند ثمین یکی از دانش آموزان گروه الف معلم  شده بود و در وایت برد اشکالات دانش آموزان را توضیح می داد این صحنه برایم خوشایند بود.

ورقه های امتحانی گروه الف را تحویل معاون دادم .تا به کلاس گروه ب بروم ، طبق روال معمول همه امتحانات قبل از ورود من به کلاس محدثه یکی از دانش آموزان گروه ب از من خواست که آزمون را به روز دیگری موکول کنم به حرفهایش توجهی نکردم و مخالفت کردم و با قاطعیت گفتم که امکان ندارد...و به کلاس گروه ب رفتم . درخواستشان را تکرار کردند توجهی نکردم گفتم در هر حال آزمون باید برگزار شود ، ورقه ها پخش شد ، همه شروع به نوشتن کردند ...بعد از اتمام زمان آزمون ، یکی از دانش آموزان ورقه ها را جمع کرد و روی میز من گذاشت ، سکوت حکمفرما بود ، سکوت مطلق !!! سکوت مطلق برایم غیر عادی بود معمولا بعد گرفتن ورقه ها همه در مورد جواب سوالات تبادل نظر می کردند چنین چیزی در بین آنها دیده نمی شد ، در حالیکه می گفتم آیا همه نامشان را در ورقه نوشته اند یا نه ؟ ورقه ها را یکی یکی چک می کردم که همه اسمشان را حتما نوشته باشند ، در کمال تعجب همه ورقه ها اسم داشت ولی تمام ورقه ها سفید سفید بود . شوک عجیبی بر من وارد شد نگاهی به دانش آموزان کردم همه در سکوت مطلق به من چشم دوخته بودند تا واکنش مرا ببینند من منتظر هرشکل از اعتراضی از طرف آنها بودم بجز به این طریق ، تنها جمله ای توانستم بگویم این بود که گفتم : من فقط می توانم به اتحاد شما نمره بیست بدهم .

برای من باور کردنی نبود انگار خواب می دیدم احساس کردم ورقه ها را درست نگاه نکرده ام دوباره ورقه ها را پشت و رو نگاه کردم شاید یک نفر جوابی نوشته باشد اما ورقه ها سفیدتر از آن بود که من فکر می کردم . در آن لحظه سردرگم بودم واقعا نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است این کلاس ، کلاسی بود که همه را دوست داشتم و دوستم داشتند همه دانش آموزان بهترین های مدرسه و درسخوان بودند در ضمن هیچ مشکل رفتاری باهم نداشتیم امسال من انتظار خیلی بیشتری از این آزمون داشتم ، فکر می کردم بهترین نمره ها را در ورقه امتحانی ثبت خواهم کرد با توجه به مشکلات سال گذشته در اپلیکیشن شاد ، امسال روند جدیدی را پیش گرفته بودم سایتی طراحی کرده ام تمام فیلم های مورد نیاز دانش آموزان را در آن قرارداده ام تا در دانلود فیلم ها هیچ مشکلی نداشته باشند و تمام فیلم های تدریسم با استفاده از قلم نوری و نرم افزارهای مختلف بود که همه این ها، هم برایم شامل هزینه بسیار زیادی بود هم یادگیری نرم افزارهای مختلف برای اینکه فیلم ها بهترین کیفیت و کمترین حجم را داشته باشند ، بسیار وقت گیر بود ، من تمام زندگی خود را برای آموزش ریاضی گذاشته بودم . در هر حال آنها به این طریق به من اعتراضشان را اعلام کرده بودند چنین واکنشی از این کلاس مطمئنا بی دلیل نبود حتما دلیل کافی داشتند که چنین همه مصمم بودند و حتی یک نفر هم به کار خود شک نکرد و به دوستان خود خیانت نکرد . هیچ دلیلی بجز تکرار آزمون گروه الف به ذهنم نمی رسید . ولی شک داشتم چرا قبل از آزمون حتی یک نفر هم در این مورد با من صحبت نکرد و اعتراض نکرد ، اعتراض به این شدت و اقتداری برایم غیر قابل حضم بود . فرضیات را نمی توانستم درست در کنار هم قرار دهم و استدلال کنم انگار فرضیات بیشتری لازم بود تا بتوانم درست استلال کنم. چنین اتفاقی اولین بار در دوران خدمت بیست ساله ام بود. با هر گونه مشکلی در کلاس مواجه شده بودم در این مورد واقعا نمی دانستم چطور باید برخورد کنم هم به شدت عصبانی شده بودم  هم سردرگم و.... بهترین تصمیم این بود که هیچ حرفی نزنم بجز اینکه گفتم : نمره آزمون همه صفر خواهد شد و نمره اتحاد شما بیست!

کلاس را ترک کردم ، تا بتوانم درست تصمیم بگیرم شدت عصبانیت من به حدی بود که می ترسیدم حرفی بزنم که بعدا پشیمان شوم باید زمان کافی به خودم می دادم تا قضیه را درست تحلیل کنم و درست تصمیم بگیرم. این کلاس یکی از بهترین کلاسهای من بود حالا غافلگیر شده بودم به مشکل برخورده بودم روند حل این مشکل بسیار مهم بود . قضاوت زود هنگام  ، تصمیم گیری و برخورد نامناسب ممکن بود کلا روابط بین ما را خراب کند شش ماه از سال تحصیلی مانده است و در ضمن ممکن است همین کلاس دانش آموزان سال آینده من نیز باشند . طرز برخورد من آموزش ریاضی این کلاس را تحت تاثیر قرار خواهد کرد.

از کلاس بیرون رفتم و ورقه های گروه الف را در نمازخانه گرفتم در آن زمان متوجه شدم قبل از آزمون کنتاکت هایی بین دو گروه اتفاق افتاده است. اما هنوز بازهم برایم روشن نبود.با مدیر و معاون مدرسه صحبت کردم تا حدی متوجه شدم که بین گروه الف و ب درگیر هایی صورت گرفته است.

حل این جریان باید طوری می شد که هیچ غالب و مغلوبی اتفاق نمی افتاد روش برد- برد بهترین راه حل بود. در روش برد باخت در هر حال کل کلاس متضرر می شد .مغلوب شدن دانش آموزان احتمالا باعث می شد از من کینه ای در دل داشته باشند و تا آخر سال روابط ما را تحت تاثیر قرار می داد و من معلم هیچ وقت نمی خواستم توسط دانش آموزان مغلوب شوم، فعلا مغلوب آنها بودم. واکنش من نتیجه نهایی را مشخص می کرد.

به منزل رفتم بعد از فروکش کردن عصبانیتم و قرار دادن فرضیات در کنار هم اینطور استدلال کردم که گروه ب از دست گروه الف بسیار عصبانی شده اند و خواسته اند با اقتدار در مقابل آنها بایستند اما شدت عصبانیت آنها به قدری بوده است نتوانسته اند درست استدلال کنند و به اشتباه در مقابل من ایستادند.خواستم تا روزی صبر کنم که با آنها درس دارم و به صورت حضوری در کلاسشان صحبت کنم اما گروه مجازی ما در اپلیکیشن شاد فرصت خوبی بود ، تصمیم گرفتم پیامی در این مورد به دانش آموزان  کلاس تجربی 1در گروه  شاد بنوبیسم  نوشتن پیام حسن های زیادی داشت می توانستم در جملات خود دقت کنم بازبینی کنم و کلمات را با دقت انتخاب کنم  ، پیام من باید طوری می شد که آنها اشتباه خود و تنبیهی که من برای آنها در نظر می گرفتم قبول می کردند و در عین حال از من متنفر نمی شدند . در ضمن معمولا در کلاس به دانش آموزان متذکر می شوم که اصلی ترین کاربرد ریاضیات در زندگی ، استدلال درست در مقابل مسائل مختلف و مشکلات است تا بتوانند فرضیات را عین اثبات های ریاضی درست در کنار هم قرار داده و درست استدلال کرده و بهترین راه حل را انتخاب کنند. استدلال نادرست ممکن است آنها را به بیراهه ببرد.  بنابراین پیامی با این مضمون نوشتم:

" با سلام و احترام
در مورد اتفاق امروز کلاس گروه ب ، لازم است نکاتی را بنویسم.
اتفاق امروز نکات مثبت و  منفی داشت .
نکته مثبت : اتحاد و جرات و جسارت شما قابل توجه بود ، اینکه حتی یک نفر هم نترسید و به دوستانش خیانت نکرد قابل ستایش و تمجید است.همین که قولی که به دیگران می دهید و سرقول خود باشید و به آن عمل کنید. یکی از ویژگیهای فردی هر شخص می تواند باشد . خوشحالم همه دانش آموزان گروه این ویژگی اخلاقی را دارند.
و اما نکات زیر قابل ذکر است:
۱- شما به هر دلیلی فرضیات مسئله را کنار هم قرار دادید بعد از استدلال  ، حکم سفید دادن ورقه را صادر کردید. من فکر می کنم در استدلال خود نواقصاتی دارید. احتمالا امتحان دوباره از گروه الف شما را عصبانی کرده بود ، (خیلی عصبانی) شما فقط به فکر ابراز عصبانیت و اعتراض خود به شکل قاطع بودیدو مواردی را در نظر نگرفتید.
حتی به فکرتان نرسید همچنان که به گروه الف فرصت دوباره داده شده است امکان دارد به شما نیز فرصت دوباره داده شود.
شما برای به دست آوردن فرصت دوباره جنگ نکردید بلکه فقط اعتراض خود را که به نظرتان بی عدالتی کامل در حق شما اعمال شده بود ، جنگیدید و موفق شدید اعتراض خود را ابراز کنید.
۲- شما می توانستید یک نفر را به عنوان نماینده انتخاب کنید و در این مورد با من صحبت کند خواستار اجرای عدالت باشید‌ . ممکن بود قضیه به نفع شما تمام شود.
۳- من فکر می کنم احتمالا شدت عصبانیت شما و شاید کنتاکت بعضی از دانش آموزان گروه ب با گروه الف ، باعث شد شما را فقط برای اعتراض قاطع مصمم کند و در این بین مرا فراموش کردید.
فراموش کردید که من برای این جلسه و برای امتحان وقت زیادی را صرف کرده ام . در اصل دوست داشتم پاداش زحمات طاقت فرسایی خود در ضبط فیلم ها....در این آزمون دریافت کنم .
فراموش کردید شاید این عملکرد شما بی احترامی به من محسوب خواهد شد
و اما گروهی که شنبه امتحان دادند :
 به آزمونی که من تعیین کرده بودم ، با اینکه اعتراض خود که در اول جلسه اعلام و درخواست موکول امتحان به زمان دیگری را داشتند و با مخالفت من روبرو شدند ، به آزمون و حرف بنده احترام گذاشتند و پاسخ های آزمون را نوشتند . بعد از جلسه برای دریافت فرصت دوباره جنگیدند حتی مجبور شدند گریه کنند یا از مدیر کمک بگیرند و میانجیگری کند با وجود سختگیری من بسیار تلاش کردند و موفق شدند فرصت دوباره داشته باشند.
پاداش آنها امتحان دوباره بود .
به هر دلیلی که دانش آموزان امروز ،  ورقه خود را سفید تحویل دادند ، من به استدلال و عملکرد آنها احترام می گذارم و باید عواقب انتخاب و استدلال نادرست خود را دریافت کنند.
نمره آنها در این آزمون صفر و ۵ نمره منفی برای آنها ثبت خواهد شد”.

این پیام را در گروه کلاس یازدهم تجربی 1 نوشتم و متظر واکنش دانش آموزان بودم. مطمئن بودم این پیام موثر خواهد بود.

 مدتی بعد بهاره سیدی ، یکی از دانش آموزان گروه ب به نمایندگی پیامی در گروه نوشت :

"عرض سلام و ادب خدمت سرکار خانم پیله ور و دانش آموزان گروه الف .

امروز روز بس عجیبی بود و ما (۱۶ نفر) شیرینی و تلخی زیادی را چشیدیم .

یک روز در مدرسه تعیین شده بود از دو گروه الف و ب به ترتیب در روزهای شنبه و یکشنبه امتحانی را برگزار کنند و ما نیز هیچ اعتراضی نداشتیم لذا دبیری داریم با علم وسیع و غنی ریاضی؛ اما علم ریاضی تنها کفایت برای انتقالش در شرایط کرونایی نمی کند. برای انتقال این علم نیاز به بیان شیوا و روان و خاص داشتن علم بر نرم افزارهای روز است. شاید دو مورد اول جزء خصوصیات مثبت ایشان باشد اما بی شک مورد آخر نیاز به ممارست و تلاش دارد. تلاش ایشان مقدس و قابل ستایش است و ما نیز از این موهبت شاکریم .

به گفته خودشان و بر اساس شواهد ایشان شبانه روز در تلاش برای انتقال اصل مهم آموزش هستند و ما دانش آموزان با دیدن تلاش بی وقفه ی ایشان انگیزه ایی در روحمان روان میشود و این خود دوباره یک ویژگی مثبت است .

صبحِ امروز بیدار شدیم. شاید اصلا نخوابیده بودیم و در مدرسه حضور به عمل آوردیم. زنگ اول گذشت ...و ما از کلاس برای دقایقی خارج شدیم تا نفسی تازه کنیم و شاهد چندی از همکلاسی هایمان بودیم . با آغوش باز به طرفشان رفتیم و با دیدن ما پچ پچ ها ، بی احترامی و بی حرمتی آغاز شد و متاسفانه این آغاز ناخوشایندی بود ..‌. هر چه که بود به قول دبیر ادبیاتمان فراموش میکنیم تا ذهن و روح خود را شکنجه  نکنیم .

و اما زنگ دوم نیز به پایان رسید...

با صحنه ی عجیبی روبه رو شدیم . هر چه از دوستانمان پرسیدیم "شما برای امتحان ریاضی به مدرسه آمده اید ؟ دیروز امتحان ندادید؟" با جواب های ضد نقیص روبه رو شدیم یکی میگفت"اصلا ما امتحان ریاضی ندادیم "دیگری هنگام صحبت با دوستش میگفت:مبادا حرفی از امتحان دیروز به میان آورید"دیگری میگفت" به شما هیچ ربطی ندارد" دیگری میگفت"دوست داریم" دیگری میگفت "دبیر ریاضی ما را دوست دارد " دیگری میگفت "بوی سوختن می آید " دیگری میگفت "بسوزید " و هزاران حرف دیگر که بسیار دل خراش و موجب خشم ما (۱۶ نفر) شد و در اینجا بود که بوی ناعدالتی به مشاممان رسید . از گفته ی آنها استنباط کردیم قول و قراری میان معلم و دانش آموز گذاشته شده و در همین راستا یکی از دانش آموزان را به عنوان نماینده ی کلاس به دفتر فرستاده و خواستار صحبت با دبیر ریاضیمان شدیم و ایشان نیز با ورقی در دست از دفتر خارج و با شنیدن موکول کردن امتحان صحبت را نصفه گذاشته و به دفتر دیگر رفتند. نماینده که میگوییم تنها یک نفر نیست بلکه ۱۶ نفر تلقی میشود و این نماینده پیامی از ۱۶ دانش آموز داشته است و ما با دیدن بی عدالتی و هم کلام نشدن دبیر تصمیم بسیار دشواری گرفتیم . تصمیم گرفتیم برای برقراری عدالت ورقه هایمان را سفید دهیم . اینکه میگویم سخت واقعا سخت بود اگر یکی ورقه را مینوشت و تحویل می داد تمام تصمیماتمان و عدالت خواهی هایمان زیر سوال میرفت اما دل به دریا زدیم و با این امید که ما انسانیم و این انسانیت به ما کمک خواهد کرد با وسوسه هایمان مقابله کنیم این کار را انجام دادیم و اما در ۳۰ دقیقه اول ما نتیجه ی آموزش شما را گرفتیم . همه ی مان تمام سوالات را پاسخ داده بودیم و اگر قول و قراری میانمان نبود بی شک آن ورقه را هم تحویل میدادیم که نشان از اطلاعات ورودی و خروجی بود . از این بابت بسیار خرسندیم که انسانهای راستگو و متعهدی هستیم . اما پس از دادن ورقه که سفیدی ورقه ها به چشم میخورد از ناراحتی معلممان ناراحت شدیم . معلم که میگوییم منظورم فرشته ایست بی بال که بی هیچ منتی میفهماند آنچه را که باید...

حال بسیار سرخورده و اندوهگینیم . خدا را شاهد میگیریم نه برای نمره ی امروزمان برای ناراحتی دبیرمان و برای نادوستی دوستانمان . بر این واقفیم که قبل هر چیز انسانیت و شعور و ادب مهم است . کار خودمان را توجیه نمی کنیم زیرا مسئولیم در قبال هر عملی که انجام و یا سخنی که به زبان می آوریم. و با تمام وجود از معلممان عذر خواهی کرده و خواهانیم ما را ببخشند .

امید که این عذرخواهی را پذیرفته و هیچ دلخوری از ما به دل نگیرند . قدردان تمام زحماتتان هستیم.

راهتان هموار و ذهنتان باز...

با تشکر .

دانش آموزان گروه ب یازدهم تجربی ."

با خواندن این پیام دوباره  از طرف گروه ب غافلگیر شده بودم نهایت ادب و احترام دانش آموزان نوع ادبیات و جملات آن مرا در بهت و حیرت فرو برده بود ، با این پیام متوجه شدم که دقیقا چه اتفاقی بین گروه الف و ب اتفاق افتاده بوده است . از طرفی خوشحال بودم که من درست استدلال کرده بودم و درست تشخیص داده بودم که طرف حساب آنها در اصل من نبودم این جنگ بین گروه الف و ب بوده است. ناگفته نماند تا حدودی من نیز مقصر بودم شاید اگر هیچ وقت زیر بار تکرار آزمون نمی رفتم یا شاید اگر گروه ب را از تصمیم خود آگاه کرده بودم این اتفاق نمی افتاد. حالا روند طوری شده بود که باید مشکل بین هر دو گروه الف و ب حل می شد.

در پاسخ به آنها نوشتم :

عزیزان از لطف و محبت شما بسیار سپاسگزارم و از متن بسیار زیبایی که نوشتید متشکرم.

من همه شما را دوست دارم و برایم عزیز هستید هر دو گروه الف و ب هیچ فرقی برای من ندارد ، من کاملا به رقابت تنگاتنگ شما واقف هستم  و سعی کردم به طور مساوی با هر دو گروه رفتار کنم.متاسفانه قبل از آزمون  رفتار کودکانه برخی دانش آموزان  و کنتاکت بین گروه الف و ب شما را در مورد من به اشتباه انداخت. 

در مورد اهمیت ندادن من به دانش آموزی که از من خواست آزمون را به روز چهارشنبه موکول کنم . حق با شماست . 

 این امر در همه کلاس ها در همه آزمون ها برای ما معلمان ، عادی است که دانش آموزان خواستار لغو آزمون را دارند. حتی این امر در مورد گروه الف نیز اتفاق افتاد روز شنبه  به محض وارد شدن من به مدرسه چندین نفر از دانش آموزان به طرف آمدند و خواستار لغو آزمون شدند.اما

  من توجهی نکردم و با قاطعیت گفتم که آزمون برگزار خواهد شد...و برگزار کردم...

 قرار بود سوالات گروه الف را در گروه ارسال کنم. به این دلیل ارسال نکردم تا در شرایط مساوی با گروه الف آزمون داده باشید فکر کردم اگر گروهی نمونه سوالات را مشاهده کند عدالت اجرا نشده است.

 من اعتراض شما را پیش بینی کرده بودم من در نهایت تصمیم گرفته بودم  مثل گروه الف با شما رفتار کنم یعنی آزمون را با قاطعیت برگزار کنم و بعد از برگزاری کسانی که نمره کمی گرفته باشند و مایل باشند دوباره آزمون دهند ، روز چهارشنبه دوباره از آنها آزمون بگیرم ، در اینصورت به طور مساوی با هر دو گروه رفتار می کردم و بی عدالتی صورت نمی گرفت.

 

اما نشد...که نشد...

در ضمن با اینکه بسیار دوستان دارم تصمیم من در مورد اعمال نمره عوض نخواهد شد. درس اول ریاضی استدلال درست در زندگی واقعی است ، بتوانید فرضیات مختلف را در کنار هم قرار داده و درست استدلال و تصمیم گیری کنید.

متاسفم!

 

دقایقی بعد ثمین بدر ،دانش آموزی از گروه الف این پیام را نوشت:

"سلام

وقت همگی دوستان بخیر

دوستان حرفا هایی به عنوان یه همکلاسی در ذهنم ایجاد شده که بهترهست باخود شماهم درمیان بزارم

اهل حرف های بزرگ نیستم و ترجیح میدم به زبان خودم حرف بزنم

به نمایندگی از گروه "الف" واقعا از سرکارخانم پیله ور وخانم هادیزاده(معاون مدرسه) وتمام دوستان گروه "ب" عذرخواهی میکنم

مشکلی که امروز بوجود اومد مشکلی بود که همه ما دراون سهیم بودیم و با رفتار های خواسته یا ناخواسته خودمون باعث ایجادش شدیم

به شخصه ازتمام حرف هایی که توسط خودم ودوستانم به گروه"ب" گفته شد عذرخواهی میکنم

واقعا قضاوت کار دشواریه و من دراین لحظه خودم به جای تک تک همکلاسی هایم قرار دادم و این باعث ایجاد تاسف برای خودم ودوستان شد چه بسا که میتونستیم صمیمانه تر ازاین باشیم.

امیدوارم عذرخواهی من رو به نمایندگی از گروه "الف "قبول کنید و متوجه اشتباهات خودمون بشیم وبتونیم روابطی بهتر بین دوگروه ایجاد کنیم🌷💕"

 

با پیام "  برای سلامت روح جسممان بهتر است این سخنان را ادامه نداده و گروه را اشکال نکرده و تابع نظر معلممان باشیم

 "  از طرف دانش آموزی از گروه ب این بحث در گروه خاتمه یافت .

 

در دنیای مجازی تقریبا مشکل حل شده بود . منتظر واکنش دانش آموزان در دنیای واقعی بودم . می دانستم مدیر و معاون پادر میانی خواهند کرد ، مصمم بودم  تنبیهی که برای آنها در نظر گرفتم اجرا کنم.  وقتی مدیر و معاون با من صحبت کردند از آنها خواستم در این مورد مرا با دانش آموزان تنها بگذارند تا خودمان حل کنیم. آنها باید مسئولیت کامل همه انتخاب ها و رفتارهای خود را به عهده می گرفتند باید بدانند قدرت در دستان خودشان بود ، همه چیز به خودشان بستگی داشت در مقابل کاری که انجام داده اند یا نداده اند و طرز عکس العمل آن به اتفاقاتی که که برای آنها افتاده است مسئول هستند . آنها انگشت اتهام به سمت همدیگر نشانه می روند و خود را قربانی می دانند و دیگران را نکوهش می کنند. آنها باید بدانند تنها کسی که در مقابل کارهای خود ، کارهایی که انجام نمی دهند و عکس العمل خود در مقابل حرکات مختلف مسئول هستند.

وقتی یک روز بعد به مدرسه  رفتم منتظر دانش آموزان گروه ب بودم ، همینطور هم شد آنها در سالن مدرسه به سراغم آمدند و خواستند که آنها را ببخشم و نمره ای که در نظر گرفتم اعمال نکنم پس از شنیدن حرفهایشان به آنها گفتم : که دوستشان دارم و از عشق محبتم به آنها آنها حتی ذره ای کم نشده است دوست دارم با همان قدرت و اقتداری که ورقه های خود را سفید دادند با همان شجاعت تاوان آن نیز قبول کنند.

دانش آموزان هیچ کلمه ای نگفتند.

 

همین مطلب را نوشتم و فایل پی دی اف آن را در گروه کلاسی اپلیکیشن شاد  قرار دادم تا دانش آموزان بخوانند و مسئله را از دیدگاه من ببینند.

 

رقیه پیله ور

آذرماه 1400

 


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک