گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.

همیشه فکر می کنم کاش مدارس ما جوی داشتند که دانش آموزان به اجبار نمی آمدند بلکه برای آمدن به مدرسه لحظه شماری می کردند. کاش برای شنیدن صدای زنگ آخر و اتمام کلاسها لحظه به لحظه ساعت را نگاه نمی کردند ، از بودن در مدرسه لذت می بردند و با اشتیاق در کلاس ها حاضر می شدند .کاش لابه لای دروس ریاضیات ، فیزیک ، شیمی و زیست و تاریخ و... درسی به نام شادی وجود داشت...

شاید اواسط ترم اول بود دانش آموزی ویدئویی را در اینستاگرام برای من فرستاده بود که در آن معلم و دانش آموز باهم بازی می کنند،  یک ظرفی روی میز قرار داده اند و در فاصله یک یا یک و نیم متری ایستاده اند  هر کدام یک ماژیک یا خودکاری را در ظرف می اندازند و قبل از انداختن خودکار شرطی را بیان می کنند مثلا " این را می اندازم اگر در ظرف افتاد فلان کار را باید انجام دهی " در ویدئویی که برای من ارسال شده بود اکثر شرط ها مربوط به درس و مدرسه و کلاس بود.

از بازی خوشم آمد تصمیم گرفتم در فرصت مناسب این بازی را با دانش آموزان خودم انجام دهم . مدرسه فعلا به صورت حضوری و غیرحضوری اجرا می شود و زمان یک و نیم ساعته ما تبدیل به یک ساعت شده است. هیچ فرصتی در زنگ ریاضی وجود ندارد برای مباحث ریاضی کمبود وقت داریم چه برسد به بازی !  منتظر ماندم...

 


برچسب‌ها: خاطرات من

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ توسط پیله ور

بعد از یک ماه غیرحضوری شدن مدارس  با باز شدن مدارس غافلگیر شدم قبل از عید نوروز انتظار بازگشایی مدارس را نداشتم برای این هفته در همه کلاسهایم اعلام کرده بودم آزمون خواهم گرفت و کلی وقت برای ساخت آزمون های آنلاین گذاشته بودم حالا نصف دانش آموزان حضوری می آمدند و نصف دیگر به صورت آنلاین . همه معادلاتم به هم ریخته بود چاره ای نداشتم از نصف دانش آموزان به صورت حضوری و از نصف دیگر به  صورت آنلاین آزمون بگیرم خودم نیز می دانستم هیچ عدالتی در این وجود ندارد اما مجبور بودم ، هفته دیگر معلوم نبود حضوری خواهد بود یا نه برای همین هیچ چاره ای نداشتم.

در گروه کلاسی پیام خود را مبنی بر اینکه آزمون طبق قرار قبلی برگزار خواهد شد و نصف دانش آموزان حضوری و نصف دیگر به صورت آنلاین آزمون خواهند داد ، را گذاشتم. مدتی بعد وقتی گروه را چک کردم پیام اعتراض دانش آموزان مبنی بر اینکه این عادلانه نیست و...  گروه را پر کرده بود . هیچ راه حلی نداشتم بنابر این من نظر خود را تغییر ندادم.

ساعتی نگذشته بود که معاون مدرسه تماس گرفت و تماس و اعتراض دانش آموزان را اطلاع داد و خواست اگر می توانم از هر دو گروه یا حضوری یا از هر دو گروه آنلاین آزمون بگیرم وقتی شرایط موجود کلاس آنها را توضیح دادم قانع شد که امکانی برای هیچ کدام از آنها نیست .

همچنان فکرم مشغول بود به دنبال راه حل بودم می دانستم فردا با ورود من به کلاس اعتراض ها شروع خواهد شد. همه شرایط را یکبار از ذهن خود گذراندم هیچ تسلطی بر دانش آموزانی که در منزل  آزمون آنلاین می دادند نداشتم اما می توانستم شرایط آنها را برای دانش آموزان کلاس فراهم کنم تنها تفاوتی که این دو گروه داشتن این بود که عده ای مختار بودند به دفتر و کتاب خود مراجعه کنند اما دانش آموزانی که در کلاس آزمون می دادند این امکان را نداشتند.

 قبل از شروع آزمون به دانش آموزان گفتم برای اینکه عدالت بین هر دو گروه رعایت شود آنها نیز مختارند به دفتر یا کتاب خود مراجعه کنند . هیچ کدام از سوالات عین کتاب نبود پس دانش آموزی که خوب نخوانده حتی نمی توانست از کتاب خود به درستی استفاده کند.

می دانستم عده ای نخواهند خواست به کتاب مراجعه کنند . برای همین گفتم دانش آموزانی که به کتاب و دفتر خود مراجعه نکنند از بقیه متمایز باشند یک نمره کامل مثبت در دفتر نمره ثبت خواهم کرد. 

آزمون شروع شد . هیچ کس دفتر یا کتاب خود را باز نکرد.


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک