روز چهارشنبه زنگ آخر ، قبل از ورود به کلاس( چهارم ریاضی )همکارم بمن گفته بود کلاس تدارک جشنی رو داده...خودم رو آماده کرده بودم وقتی اجازه جشن رو می گیرند، قانعشون کنم تمرینات کتاب رو حل کنیم در زنگ دیگری جشنشون و برگزار کنند...در همین فکر در کلاس رو باز کردم بارانی از زر و ...در هوا می چرخید...چیدمان U شکل صندلی ها ، به تعداد دانش آموزان پیتزا روی میز معلم ،آهنگ شاد و... همچنان مات و مبهوت بودم در عمل انجام شده قرار گرفته بودم.در حین تماشای شور و هیجان دانش آموزان در این فکر بودم چطور می شه این دانش آموزان رو به حل تمرینات کتاب وادار کرد؟
اگر معلم خودم با این همه تدارک ، جشن منو خراب می کرد به شدت ناراحت می شدم،بنابر این باید با دانش آموزان همراه می شدم...ساعتی متفاوت در کنار دانش آموزان ، بدون ریاضی...
*******************************
روز یکشنبه زنگ آخر آهنگی که کلاس سوم تجربی 1 گذاشته بودند تا بیرون سالن می اومد، ولوله خاصی در کلاس بود بدون توجه به صدای آهنگی که از لب تاب روی میزم می اومد وارد کلاس شده و شروع به نوشتن دفتر نمره کردم، انگار همیشه در کلاس صدای آهنگ می اومد،زنگ آخر بود انگار بچه ها ساعات قبلی بیکار نشسته بودند و انتظار داشتند همین ساعت هم جشن بگیرند ، این کلاس بیشترین تعطیلی رو در این سال داشت نمی شد کل زنگ رو تعطیل کرد ،از طرفی نگاه ملتمسانه بچه ها ازم می خواست که درس نخونیم...چون دانش آموزان دیدند موافق تعطیلی کلاس نیستم ...پیشنهاد یکی از دانش آموزان بود که وقتی تمریتات رو پای تخته حل می کنند آهنگ ملایمی هم پخش کنند.موافقت کردم ..برای منم اولین بار بود در حین حل تمرینات صدای آهنگی در کلاس به گوش بیاید(یاد تدریسم در الگوهای برتر تدریس افتادم که در حین حل کاردرکلاس پیانو ملایمی پخش کردم)
تا آخر زنگ لبخند دانش آموزان بر روی لبانشون بود....و این برای من کافی بود .
**********************************
روز دوشنبه فقط 5 یا 6 نفر از کل کلاس سوم تجربی 3 اومده بودند...این کلاس متفاوت تر از کلاسهای دیگر نه آهنگی داشت نه جشنی ، بلکه برنامه تزیین تخم مرغهای روز عید رو داشتند...بدون دفتر نمره کلاس رفتم ،در کنار هم تخم مرغهای روز عید رو باهم تزیین کردیم...با بچه ها دور یک میز و رنگ کردن تخم مرغ مرا نیز به وجد آورده بود...تا حالا هیچ وقت برای تزیین تخم مرغ وقت نگذاشته بودم...مهارت تزیین دانش آموزان خیلی بیشتر من بود...گاهی لازمه معلم از دانش آموزانش یاد بگیره.
اینم از تخم مرغهایی که دانش آموزان تزئین کردند


روزهای آخر با اینکه کل زنگ با ریاضی نگذشت ولی خاطره شادی در ذهن من هک شد امیدوارم برای دانش آموزان نیز خاطره شادی و شیرینی باشد.
برچسبها: خاطرات من

