گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.
روز برگزاری مسابقات ورزشی ...  زهرا رو می بینم که از سمت دیگری به طرفم می آد، پارسال دانش آموزم بود...با دیدنش خیلی خوشحال می شم. دانش آموز درس خوان و مودبی بود ،کلاسشون جزو کلاسهای به یاد ماندنی بود که مطالب زیادی از اون کلاس در این وبلاگ نوشتم،  کمی احوال پرسی و...

چیزی که برام تکان دهنده و عجیب بود ...زهرا با  کمی لبخند گفت : خانم یادتونه تقلب کردم و ورقه ام رو پاره کردین ! اون ورقه رو به عنوان یادگاری نگه داشتم...

اون خاطره دقیقا یادم بود...زهرا و دوستش بعد یکبار تذکر ، دوباره سعی کردن تقلب کنند ، منم ورقه هر دو رو پاره کردم و نمره یک براشون گذاشتم...شاید اون زمان به نظرم بهترین کاری بود که برای نشان دادن قاطعیت و سخت گیری خودم انجام دادم...ولی با این حرف زهرا ...


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک