روز برگزاری مسابقات ورزشی ... زهرا رو می بینم که از سمت دیگری به طرفم می آد، پارسال دانش آموزم بود...با دیدنش خیلی خوشحال می شم. دانش آموز درس خوان و مودبی بود ،کلاسشون جزو کلاسهای به یاد ماندنی بود که مطالب زیادی از اون کلاس در این وبلاگ نوشتم، کمی احوال پرسی و...
برچسبها: خاطرات من
چیزی که برام تکان دهنده و عجیب بود ...زهرا با کمی لبخند گفت : خانم یادتونه تقلب کردم و ورقه ام رو پاره کردین ! اون ورقه رو به عنوان یادگاری نگه داشتم...
اون خاطره دقیقا یادم بود...زهرا و دوستش بعد یکبار تذکر ، دوباره سعی کردن تقلب کنند ، منم ورقه هر دو رو پاره کردم و نمره یک براشون گذاشتم...شاید اون زمان به نظرم بهترین کاری بود که برای نشان دادن قاطعیت و سخت گیری خودم انجام دادم...ولی با این حرف زهرا ...
برچسبها: خاطرات من

