با نگاهی به کلاس فهمیدم که دانش آموزان هم از وضع موجود ناراضی و نسبت به سری قبل خیلی عصبانی هستند .دانش آموزان با دیدن نگاه سوال انگیز من شروع به شکوه و شکایت کردند و از اینکه کلاس قبلی نظافت کلاس را رعایت نکرده اند ابراز ناراحتی کردند و من با آنها همدردی کردم و حق را به آنها دادم ، مطمئنا نصیحت زبانی و آوردن دلایل مختلف که بهتر است کلاس را تمیز کنند، کارساز نبود و از عصبانیت و خشم دانش آموزان معلوم بود که حتی اگر من از آنها می خواستم به هیچ وجه حاضر نبودند خودشان کلاس را تمیز کنند . بنابراین چنین کاری را از آنها نخواستم و به همدردی با آنها اکتفا کردم طوری که خشم کلاس تا حدودی فروکش کرد .تصمیم گرفتم در حین انجام کارهای دفترنمره دقایقی را فکر کنم و راه حل خوبی را پیدا کنم .
راه حلی که به دانش آموزان بیاموزم با اینکه به صورت غیراخلاقی سری قبلی کلاس را کثیف کرده اند ، اشکالی ندارد ما کلاس را تمیز کنیم!
راه حلی که بیاموزم حتی در دنیای بیرون و زندگی خود نسبت به چنین صحنه هایی بی تفاوت نباشیم.
لابه لای افکار مختلفی که به ذهنم خطور می کرد ناگهان در ذهنم جرقه ای زد یادم افتاد که سالها پیش همکاری در دفتر مدرسه خاطره ای تعریف می کرد که او هم در کلاس با چنین موقعیتی روبرو شده بود و ایشان خودشان شروع به تمیز کردن کلاس کرده بودن با اینکار خیلی از دانش آموزان خودشان پیش قدم شده و جارو را از معلمشان می گیرند و کلاس را تمیز می کنند. بله این بهترین راه حل بود آموزش با عمل نه با حرف و نصیحت.
در حین روند طبیعی کلاس یکی از دانش آموزان اجازه گرفت که به جیاط برود از او خواستم در حین برگشت از آبدارخانه مدرسه جارو و خاک انداز را با خودش بیاورد، وقتی جارو را آورد کنار در گوشه کلاس گذاشت در حالی که دانش آموزان مشغول انجام تکالیف خود بودند جارو را برداشتم و به جمع آوری زباله ها مشغول شدم، در ذهن خود نمی دانستم دانش آموزان چه واکنشی نشان خواهند داد حتی اگر مثل گفته همکارم نمیشد و دانش آموزان خودشان داوطلب به تمیز کردن کلاس نمی شدند همین که می دیدند خودم کلاس را تمیز می کنم کافی بود و آنچه را می خواستم به آنها آموزش داده بودم در همین افکار بودم که دانش آموزی دسته جارو را گرفت .
- خانم! چرا شما! من خودم تمیز می کنم.
سکوت و نگاه حیرت انگیزی کلاس را فرا گرفته بود.

