گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.
قرار بود از سال اولا آزمون ماهانه بگیرم  چون آزمونهای کلاسی رو قبلا جدی نگرفته بودند برای همین گفتم نمرات پایین به خانواده ها اطلاع داده خواهد شد.(تا شاید درس خوندند. )وقتی ورقه ها رو اصلاح کردم فقط بیست درصد کلاس آزمون رو جدی گرفته بودند بقیه حتی به گفته خودشون لای کتاب رو باز نکرده بودند.منم مصمم همه اسامی رو نوشتم که تحویل معاون مدرسه بدم (باید به گفته خودم عمل می کردم نمی دونم شاید در دفعات بعدی امتحانهای ماهانه رو جدی گرفتند.با اینکه در طول تمام خدمتم مخالف این روش بودم،و هیچ وقت همچین روشی رو پیش نگرفتم .اولین بار امتحانش می کردم ) خودتون می دونید در این حالت همه دانش آموزان در تلاشند که معلم رو از تصمیمش منصرف کنند هر کسی به زبان خودش در تلاش بود مرا از دادن اسامی به دفتر منصرف کنند.منم بی توجه به همه ، هانیه جلو نشسته بود اونم مثل بقیه و با روشهای مختلف شوربالاماخ و... در تلاش بود وقتی دید حرفاش هیچ تاثیری در تصمیم نداره بلند شد و شعر زیر رو خوند.

گت گت گوزلیم بیر گون اولار سنده سولارسان. تجدید نظردن دوشوب اخر گوجالارسان. اما اونو بیل گردش دوران بله قالماز. هچ كیم هانیه رضوانی اولوب  فكرووه قالماز.


بعد اون یک لبخند بود و ...


برچسب‌ها: خاطرات من
نوشته شده در تاريخ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک