گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.

دو خط موازي زاييده شده اند پسركي در كلاس درس آنها را

روي كاغذ كشيد آن وقت دو خط موازي چشمانشان به هم افتاد

و در همان يك نگاه قلبشان تپيد و مهر يكديگر را در سينه جاي

دادند خط اولي نگاه پرمعنا به خط دومي كرد و گفت : ما مي

توانيم زندگي خوبي داشته باشيم .... خط دومي از هيجان لرزيد

خط اولي : .... و خانه اي داشته باشيم در يك صفحه دنج كاغذ .

من روزها كار مي كنم . مي توانم خط كنار جاده اي متروك

شوم ... يا خط كنار يك نردبان خط دومي گفت : من هم مي

توانم خط كنار گلدان چهارگوش گل سرخ شوم . يا خط كنار يك

نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خلوت ! چه شغل شاعرانه

اي .... !

در همين لحظه معلم فرياد زد : « دو خط موازي هيچ وقت به هم

نمي رسند و بچه ها تكرار كردند . »

 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۹ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک