گاه نوشته های یک دبیر ریاضی
 
اینجا وبلاگ ریاضی صدای ما را از اردبیل می شنوید.
دانش آموز داشت براي حل مسئله اي مقدار 27- ضربدر 15+ رو حساب مي كرد خواستم كمكش كنم و وقت كلاس زياد تلف نشه خودم زود حساب كردم و گفتم :چهارصدو پنج 

گفت:چي؟

-دوباره تكرار كردم: چهارصدو پنج

-چي خانم؟

- دوباره به آرامي و شمرده شمرده تكرار كردم :چهارصدو پنج

- خانم اصلا نمي فهمم چي مي گيد آخه چه ربطي داره؟

- جواب ضربي كه حساب مي كنيد چهارصدو پنج است .

بازم دانش آموز داره مات و مبهوت نگاهم مي كنه يه نگاهي به ضربي كه پاي تخته زير هم نوشته مي اندازه و يه نگاه به من . ظاهرا  گفته مرا با ضرب كه مي نويسه  نمي تونه ربط بده. منم با كمال تعجب نگاه مي كنم آخه لكنت زبان ندارم تازه اگه من اشتباهي تلفظ كردم .پس دانش آموزان ديگر چطور؟ اونا هم يه بار گفتن كه جوابش چهارصدو پنجه. پس در تلفظم اشكالي نيست داشتم فكر مي كردم  كه ناگهان چشمان دانش آموز برقي زد و

 گفت :فهميدم چهارصدو پنج 

اين دفعه من بودم كه مات و مبهوت نگاهش مي كردم كه گفت :خانم فكر مي كردم مي گيد چهار سه تا پنج .منم نمي تونستم بفهمم يعني چي؟


نوشته شده در تاريخ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۱ توسط پیله ور
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک