مي تونم بگم دلم براي فرشته هام تنگ شده كاش اين يه ماه هم زودتر تموم شه و دوباره در مدرسه ميون اون همه شور و شوق بچه ها برگردم .دلم براي هياهوي دانش آموزان در زنگ تفريح تنگ شده هياهويي كه گاهي سرم رو به درد مي آوردند.
براي بچه هايي كه حتي از جلوي دفتر كنار نمي رفتند هر زنگ پشت در دفتر بودند هر زنگ بهانه اي براي كشيدن معلمي به سالن براي پرسيدن سوالات تموم نشدني
براي بچه هايي كه تا مي رفتي طبقه بالا داشتند سرسره بازي مي كردند.با تمام شور و شوق در سالن سر مي خوردند تا پاتو مي ذاشتي سالن همشون فرار مي كردند به كلاساشون
براي بچه هايي كه ورقه هاي امتحاني اصلاح شده به دست دنبال معلمشون براي گرفتن نمره ارفاق
براي بچه هايي كه همه امتحانشون رو بد دادن و جمع شدن تا از معلمشون بخوان نمره هاشون ثبت نكنه
براي جيغ بچه هايي كه وقتي مي فهمن امتحان مقرر شده برگزار نمي شه
براي شادي بچه هايي كه مي فهمن معلمشون غايبه و نمي آد
براي ناراحتي بچه هايي كه وقتي معلموشون دير مي كنه فكر مي كنن نمي آد ولي بعد بيست دقيقه مي آد و وارد كلاس مي شه و همشون خشكشون مي زنه و ناراحت مي شن
براي شادي بچه هايي كه وقتي مي فهمن معلم رياضيشون راضي شده اونا هم برن بازديد خارج از آموزشگاه
براي گريه دانش آموزي كه 19.5 گرفته
براي پرشهاي دانش آموزي كه تا ورقه اش رو مي گيره مي بينه 20 گرفته نا خود آگاه مي پره بالا و جيغ مي زنه
براي دانش آموزي كه ورقه اش رو زود تا مي زنه تا كسي نمره اش رو نبينه
براي دانش آموزي كه با ادب و احترام حرف مي زنه و متانت خاصي در گفتارو رفتارش موج مي زنه
حتي حتي حتي براي دانش آموزي كه در امتحان به دنبال تقلبه

